گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است

حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است

در عالم از فراغت خاطر اثر نماند

آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟

در مدت جوانی و در عهد کودکی

ما را چه روز رنج و چه هنگام ماتم است؟

در بر مراد خویش یکی دم نمی زند

از بس که با حوادث ایام درهم است

جستم ز روزگار دمی خوش، زمانه گفت

چیزی مجوی بیش که اندر جهان کم است

در دست ماست خاتم اقبال و کار عیش

هر روز با شگونه تر از نقش خاتم است

کردم مسلم درین عهد کم کسی است

کو را ز روزگار دلی خوش مسلم است

دارم هر آن چه باید از اسباب خرمی

اما خلاف در دل آزاد و خرم است

هر عشرتی که بی دل فارغ کنی هباست

هر شادیی که از سر وحشت کنی غم است

خود غم مگیر با که زنم دم که در جهان

نه یار دلنواز و نه دلدار محرم است

ای غم به آخر آی! که خامی بسی نمود

این رنج ها که در خم این سبز طارم است

دیدم روی غصه کنون وقت خوشدلی است

خوردیم زخم فتنه، کنون جای مرهم است

انصاف ده! که قسمت ما غم بسی رسید

گر زانکه در جهان غم و شادی مقسم است

 
 
 
خاقانی

ای شاه بانوی ایران به هفت جد

اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است

بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر

شروان شه از کمال سلیمان دوم است

خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
ظهیر فاریابی

شاها درِ تو قبله شاهان عالم است

گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

مقصود آفرینش عالم تویی از آنک

ذات مطهرت سبب نظم عالم است

هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است

[...]

سعدی

یارا بهشت صحبت یاران همدم است

دیدار یار نامتناسب جهنم است

هر دم که در حضور عزیزی برآوری

دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است

نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

تا دور آفرینش و تا عمر عالم است

پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است

گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق

پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است

آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است

ما را چه سود، چون دل ما بسته غم است

چون باد صبح کرد غم آباد کاینات

بسیار جسته ایم، دلی شادمان کم است

جز سیل غم نبارد ازین سقف نیلگون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه