گنجور

 
۴۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

... بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز

اتحادیست که در عهد قدیم افتادست

حافظ
 
۴۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

... بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

حافظ
 
۴۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

... گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست

حافظ
 
۴۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

... با پادشه بگوی که روزی مقدر است

حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو

کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است

حافظ
 
۴۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

... از قبله ابروی تو در عین نماز است

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین

از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

حافظ
 
۴۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

... که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است

عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ

بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

حافظ
 
۴۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

... خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان

شعر رندانه گفتنم هوس است

حافظ
 
۴۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

... کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست

تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است

حافظ
 
۴۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

... همان حکایت زردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ

نگاه دار که قلاب شهر صراف است

حافظ
 
۵۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

... به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش

چنین که حافظ ما مست باده ازل است

حافظ
 
۵۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

... پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

که ایام گل و یاسمن و عید صیام است

حافظ
 
۵۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

... چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

حدیث حافظ و ساغر که می زند پنهان

چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست ...

حافظ
 
۵۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

... هر که غارتگری باد خزانی دانست

حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت

ز اثر تربیت آصف ثانی دانست

حافظ
 
۵۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

... خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است

حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی

منبعش خاک در خلوت درویشان است ...

حافظ
 
۵۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

... که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او

هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است

حافظ
 
۵۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

... نرگس او که طبیب دل بیمار من است

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت

یار شیرین سخن نادره گفتار من است

حافظ
 
۵۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

... که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان

که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است

حافظ
 
۵۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

... فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ

تو در طریق ادب باش گو گناه من است

حافظ
 
۵۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

... به اختیار که از اختیار بیرون است

ز بیخودی طلب یار می کند حافظ

چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

حافظ
 
۶۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

... حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کید زلفش ایمن

که دل برد و کنون در بند دین است

حافظ
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۸
sunny dark_mode