حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
... بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
... بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
... گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹
... با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰
... از قبله ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
... که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
... خاک راه تو رفتنم هوس است
همچو حافظ به رغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
... کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴
... همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
... پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
که ایام گل و یاسمن و عید صیام است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
... چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
حدیث حافظ و ساغر که می زند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
... هر که غارتگری باد خزانی دانست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
... خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰
... که گنج عافیتت در سرای خویشتن است
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱
... نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
... که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
... فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴
... به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلب یار می کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵
... حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بند دین است