سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۷
چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
باش تا دولت ایام وصال آید باز
بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در مدح سلطان اویس
... در آن خیال که کردند از وصالش هیچ
نیس نقش به غیر از خیال پیراهنش
به جای خود بود ار سروناز برخیزد ...
... مگر خلاص دهد زان خلاصه زمنش
عزیز مصر جهان یوسف سریر وجود
که او چو جان عزیز است و مملکت بدنش ...
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه
... ای دریغان سر به باغ کامرانی کاسمان
کرد در طفلی چو گل پیراهن عمرش قباه
ای دریغ آن شمع بز م افروز ملک خسروی ...
... پادشا ها گر عزیزی کرد از این دنیا سفر
به سریر مصر جنت رفت چون یوسف زجاه
این جهان فانی است نتوان دل نهادن بر فنا ...
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - درمرثیه شیخ زاهد
... بهارا روان کرده ای اشک باران
در آنی که پیراهن گل درانی
هزارا مبادت از این پس نوایی ...
... چنین بود رسم بد این جهانی
دل یوسف عهد خون است گویی
ز نا دیدن ابن یامین ثانی ...
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۴ -
... از جای بجنب آخر و برخیز بشیرا
پیراهن این یوسف گم گشته خون تر
القاه علی وجه ابی یات بصیرا ...
... چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
باش تا دست دهد دولت ایام وصال
بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
چو جم در نامه حال دل بیان کرد ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
... بهر بیماری دل درد تو درمان آورد
هر نفس در کوی عشقت روی یوسف حسن تو
صدچو من یعقوب را در بیت احزان آورد
سالها محزون نشینیم از پی آن تا بشیر
ناگهان پیراهن یوسف بکنعان آورد
آفتاب روی تو چون در عرب پیدا شود ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
... نشانه وارم در سینه تیر خواهد بود
بحسن یوسفی و زآب دیده چون یعقوب
کسی که بی تو بماند ضریر خواهد بود
ز هجر یوسف یعقوب چشم پوشیده
ببوی پیراهن آخر بصیر خواهد بود
نه مرد عشقم اگر شادی دو کون مرا ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
... با نسیم سر زلف تو بتأثیر یکیست
بوی پیراهن یوسف که بکنعان آید
مرگ را حکم روان نیست برآن کس کو را ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷
... شمع مثال ار سرم برند نمیرم
یوسف عهدی بحسن وگرچه چو یعقوب
حزن فراق تو کرده بود ضریرم ...
... از اثر بوی وصل چون دم عیسی
نفحه پیراهن تو کرد بصیرم
سوی تو رفتم چو مه دقیقه دقیقه ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵
... من آن یعقوب گریانم ز هجرت
که نور چشمم از پیراهن تست
مه ارچه دانه ها دارد ز انجم ...
... که همتهای مردان جوشن تست
نکورو یوسفی داری تو در چاه
ترا ظن آنکه جانی در تن تست ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵
... نگردد چشم روشن تا بیعقوب
ز یوسف بوی پیراهن نیاید
دل سخت تو چون مردار سنگست ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸
... از حالت زلیخا آن بو برد که چون گل
پیراهن صبوری صد جا دریده باشد
دزدیده حسن یوسف دیدند و کف بریدند
زین شیوه دست دزدان دایم بریده باشد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶
... بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴
... مصر دل دارم عزیز حضرتم
جسم و جانم یوسف و پیراهنست
صورتم جام است و معنی می مدام ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵
چشم ما از نور رویش روشنست
مهر و مه چون یوسف و پیراهنست
نور اول روح اعظم خوانمش ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶
... نقش خیالی می کشم بر دیده دیده مدام
می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست
با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۵
... هر خیالی که نقش می بندم
بود آن یوسفی و پیراهن
جام گیتی نما به دست آور ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱
... دامن دلق دو تویی پاره کن
یوسف و پیراهن یک تو ببین
روی او بینم به نور روی او ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۱
... گر به پای عاشقان سرافکنی
جان تو چون یوسف و تن پیرهن
یوسف مصری نه این پیراهنی
چون ز هر دل روزنی با حق بود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۱
... روز و شب جانی به غصه می کنی
بی خبر از یوسف مصری چرا
در خیال مژده پیراهنی
ریسمان حرص دنیایی مدام ...