گنجور

 
۳۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۲

 

... قماشی از حیا دارد قبای نازک اندامی

که بوی یوسف ازشوخی به پیراهن نمی گیرد

اگر شمع رخش صد انجمن روشن کند بیدل ...

بیدل دهلوی
 
۳۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۱

 

... گریبان چاک زن شاید تمیزی واکند چشمت

که یوسف محو آغوش است و پیراهن نمی بیند

مزاج همت آزاد حکم آسمان دارد ...

بیدل دهلوی
 
۳۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶

 

... بیشتر چون صبح رنگ خاک دارد جامه ام

بیدل از یوسف دماغ بی نیاز من پراست

انفعال بوی پیراهن ندارد شامه ام

بیدل دهلوی
 
۳۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۸

 

... حسن مستوری ندارد خاصه در کنعان ناز

بوی یوسف داشتم بیرون پیراهن زدم

تا تلاش موسی از من رمز حاجت وا نشد ...

بیدل دهلوی
 
۳۲۵

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در مدح حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا

 

... جز پرده های دیده یعقوب باب نیست

پیراهنی که محرم آن گلبدن شود

سوزد حلاوتش لب حوران خلد را ...

... جز چشم آشنا نتواند سفید شد

در کشوری که یوسف ما را وطن شود

باشد همان به رهگذرت ای نسیم مصر ...

حزین لاهیجی
 
۳۲۶

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - تجدیدِ مَطلَع

 

... ناتوانان تو را دوری ره مانع نیست

بوی پیراهنم از مصر به کنعان رفتم

هر کف خاک درین غمکده دامی دارد ...

... به هم آوازی مرغان خوش الحان رفتم

منم آن یوسف افتاده به زندان بدن

که به یکبارگی از یاد عزیزان رفتم ...

حزین لاهیجی
 
۳۲۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... به کنعان چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد

نمی ماند به کف پیراهن یوسف زلیخا را

دلم را بی قراری در بغل آرام می گردد ...

حزین لاهیجی
 
۳۲۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

... این باده که بی رنج خمار است ببینید

شد چشم مرا نکهت پیراهن یوسف

گردی که از آن راهگذار است ببینید ...

حزین لاهیجی
 
۳۲۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

... لیلی پرده نشین این همه دیوانه نداشت

یوسف مصر سراسر رو بازار نبود

دیده احول ادراک نمی دید دویی ...

... بلبل از غنچه منقار به دامن گل داشت

خار اندیشه به پیراهن گلزار نبود

شب که می زد رقم این تازه غزل خامه حزین ...

حزین لاهیجی
 
۳۳۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

... مفتی درین معامله گویا یزید بود

یعقوب اگر ز یوسف خود داشت آگهی

پیراهنش ز پرده چشم سفید بود

دلها شکفته می شود از گفتگوی عشق ...

حزین لاهیجی
 
۳۳۱

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را

گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم

با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را ...

سعیدا
 
۳۳۲

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

... حب الوطن شرایط ایمان چو گفته اند

یوسف اگر به دیدن کنعان رود رواست

از خویش هر که را سر سودای رفتن است

گر سر به جیب و پای به دامان رود رواست

یوسف اگر ز دست زلیخای روزگار

پیراهن دریده به زندان رود رواست

از دستبرد عقل سعیدا در این زمان ...

سعیدا
 
۳۳۳

سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

... به چاه غم چه فروکرده ای مرا ای چرخ

نه یوسفم که تو را کینه است نی بیژن

حیا ز چشم جهان رفته بسکه بگریزم ...

... مدوز دیده به بند قبای تنگ کسی

که هست نام کفن در لباس پیراهن

لباس عافیت از کارخانه گردون ...

سعیدا
 
۳۳۴

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح حضرت صاحب الامر (ع)

 

... و یا از گریه ی هاجر عیان شد چشمه ی زمزم

برآمد یوسف صدیق خور زین هفت قصرش سر

ز چاک دامن پاکش صبا از راستی زد دم ...

... فلک را هفت پرویزن ز آه خسته بیزد تف

زمین را هفت پیراهن ز خون کشته گیرد نم

رهاند چون طبیبان از شراب مرگ اجل هرسو ...

آذر بیگدلی
 
۳۳۵

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح مسیح عهد و بطلمیوس عصر اقلیدس دوران میرزا محمد نصیر طبیب فرموده

 

... فروغ مشتری در گردن جوزا چنان گویی

پریزادی بود یاقوت زردش گوی پیراهن

بمغرب گشته مایل از میان آسمان سرطان ...

... کند تا چشم یعقوب فلک روشن ز بویش زد

زلیخای صبا بر یوسف خور چاک پیراهن

همایون اول روز اول ماه اول سالم ...

... بباغ و بوستان اندر زد ازهار و ریاحین سر

چه گوناگون قبا در بر چه رنگارنگ پیراهن

عیان هر گوشه صد مجلس بهر مجلس دو تن مونس ...

... فلاطون وار سطالیس و لقمان شیخ و فارابی

نشینی چون بمدرس هم نشینانت به پیراهن

ندارندت بدرگه ره تو دانایی و قوم ابله ...

آذر بیگدلی
 
۳۳۶

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - قصیده در تعریف میرزا نصیر طبیب اصفهانی

 

... اصفهان مصر و چو مهر از خانه صبح

یوسفی بر هر دکان آید همی

رشته ی جان برکف آنجا زال چرخ ...

... جبرییل از آسمان آید همی

نکهت پیراهن یوسف به مصر

سوی کنعان رایگان آید همی ...

... گر نه بویت ز اصفهان آید همی

پیر کنعان بوی یوسف چون شنید

نور در چشمش عیان آید همی ...

آذر بیگدلی
 
۳۳۷

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در مدح درویش مجید رحمه الله

 

... حباب انگیخته از چشمه سارش

نسیمی چاک پیراهن ز یوسف

گشوده برده یعقوب انتظارش ...

آذر بیگدلی
 
۳۳۸

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

... چشم نامحرمان ندیدستش

نیست پیراهن حیا چاکش

نیست آلوده دامن پاکش ...

... همچو ماه چارده حسنش تمام

صدهزاران یوسف مصرش غلام

دلبری در بردن دلها دلیر ...

... مرغ روحش در قفس چندی طپید

دست زد پیراهن طاقت درید

حرف چند آنگاه خون آلود گفت ...

... ماند فرهاد حزین شور بخت

وه که یوسف جست چون آهو ز دام

ماند در زنان زلیخا تلخکام ...

... دعوی نمرود شرکت با جلیل

قیمت یوسف ز گردون بندگی

برده اخوان کامها از زندگی ...

آذر بیگدلی
 
۳۳۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

... جز آنکه نباشدش دهانی

تو یوسفی و من بنیامین

خیز از تو دعا و از من آمین ...

... گر گرگ اجل هلاک کردش

پیراهن عمر چاک کردش

از کنعان حیات ناگاه ...

... یعقوب صفت مباش رنجور

کان یوسف مانده از پدر دور

در مصر بهشت شادکام است ...

آذر بیگدلی
 
۳۴۰

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

... این قبا دوخته خیاط ازل بر تن تو

بوی پیراهن یوسف شنود بار دگر

گر به یعقوب رسد نکهت پیراهن تو

تو در آغوشی که آیی که ندارد هرگز

غیر پیراهن تو راه به پیرامن تو

چه بود بهره ی گلچین ز تو ای گلبن ناز ...

رفیق اصفهانی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰