تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را
تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را
گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم
با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را
بی نیازی ها تو را از ناز هم بیگانه کرد
خوب می دانم تو را طبع تو را خوی تو را
وحشی چشم تو الفت با کسی نگرفته است
رام کی کس می تواند کرد آهوی تو را؟
راستی بالذات یک مو نیست در زلف کجت
کس مسلمان کی تواند کرد هندوی تو را؟
جویبار دیدهٔ خود را اگر دریا کنم
کی توان در بر کشیدن سرو دلجوی تو را؟
از ازل با غم سعیدا استخوان پرورده است
کی شود خون شیر مادر طفل بدخوی تو را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.