گنجور

 
۳۱۶۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۲ - عطار نیشابوری رَوَّحَ اللّهُ رَوْحَهُ

 

... زیان آمد همه سود من و تو

فغان از زاد و از بود من و تو

اگرچه جای تو در زیر خاک است ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۴ - واله داغستانی

 

... فتح دگر اینجا و گریز دگر است

فریاد و فغان و گریه و ناله و آه

این ها هوس است و عشق چیز دگر است ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

... در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۲ - آگه شیرازی

 

... اهل نظر معامله با دیده ور کنند

فغان که زاهد مست از شراب خود بینی

به عاشقان ز خود رسته توبه فرماید ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶ - ایاز طالش

 

نامش ایاز بیک بود و ملازمت می نمود به مرتبه امارت و خانیت ترقی نمود از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می گماشت والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفه طالش آذربایجان بود غرض وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسله علیه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید ظاهرا از خوانین صاحب جاه و باطنا از سالکان این راه سرش پرشور و دلش پرنور همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود اکنون در دارالخلافه طهران است گاهی فکری می فرموده این چند بیت از اشعار او نوشته می شود

نبود عجب اگر دل بی خود کشد فغان را

با بار هجر جانان کو طاقت آسمان را ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی

 

... قومی به ولای ما جهان داده و جاه

یک قوم ز انکار فغان کرده و آه

ما آینه روی سفیدیم و سیاه ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۶۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۲ - حسینی قزوینی

 

... ز آتش سودای بت سیم بر

ناله برآورد و فغان ساز کرد

عاشقی و بی خودی آغاز کرد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۷۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۱ - صبای کاشانی

 

... نهاده جلوه ای از خویش در سروسهی بالا

عنا دل را از آن آمد فغان و ناله و زاری

قماری را ازین باشد خروش و شیون و غوغا ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۷۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۵ - مجمر اصفهانی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیه

 

... اگر در دام بودش دانه ای چند

فغان ما ز هشیاریست مجمر

دریغ ازناله مستانه ای چند ...

... سیلی که صد ره آمد و ما را خراب دید

نه گرفتار بود هر که فغانی دارد

ناله مرغ گرفتار نشانی دارد ...

... تو شاهی و غم بر آستانت

یعنی که فغان ز پاسبانت

و له ایضا درخطاب به عشق ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۷۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۱ - همدم شیرازی

 

... ز دیر و کعبه نمودی جمال خویش و ز عشقت

فغان و غلغله از جان خاص و عام بر آمد

تا زلف و خال سوی رخت راهبر شدم ...

... ندانم وصل وهجران چیست وزجانان چه می خواهم

همی دانم که دلدارم به کام است و فغان دارم

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۷۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

... که سوی خود خواندش دریای آب

نیست نی را قدرتی در این فغان

ناله نایی است این در وی عیان ...

... صوت نایی داند این آواز نی

جرم عاشق چیست ز افغان و خروش

چون که درد عشق نگذارد خموش ...

... وزو در دل جمالی یافت عارف

فغان برداشت آن کاینجاش جویید

ندا در داد این کز ماش جویید ...

... بت کجا سجده کرده فرزانه

بت پرستان فغان برآوردند

وز دو سو درگرفت افسانه ...

رضاقلی خان هدایت
 
۳۱۷۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - د‌ر مدح محمد شاه غازی رحمه‌الله فرماید

 

... چون نعره کشد کوسش در هقعه ز بیمش

از جان بداندیش بر افلاک فغان رفت

هرجا که پی رزم کند عزم به رغبت ...

قاآنی
 
۳۱۷۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش شاهزاده مبرور شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

... ازو بپرس که ابروی چون کمان دارد

فغان که مرده ام از هجر و آرزوی وصال

مرا ز هستی خود باز درگمان دارد ...

... ز مرز خنج تا خاک غوریان دارد

هنوز چهره افغان گروه را تیغت

ز اشک حادثه همرنگ ارغوان دارد ...

قاآنی
 
۳۱۷۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه مروج ملت نبی حجازی محمدشاه غازی طاب ثراه‌ گوید

 

... مانا جمال حور ازو در خلد رضوان پرورد

در خم روان دارد همی زان رو فغان دارد همی

در جام جان دارد همی زان جان پژمان پرورد ...

قاآنی
 
۳۱۷۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در ستایش شاهزاده مبرور فریدون میرزا فرماید

 

... در دست دشمن تو زبانی شود سنان

تا سر کند فغان و بر او نوحه گر شود

شاهاگر این قصیده شود مر ترا پسند ...

قاآنی
 
۳۱۷۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در ستایش شاهزاده ی رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

... نیوشاگوش او را چاشی بخشای یک رامش

فغان بربط و سورغین نوای شندف و مزهر

دلارارای او را تهنیت آرای یک خواهش ...

قاآنی
 
۳۱۷۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۵ - در مدح محمدشاه مبرور و لشکر کشیدن به سمت هرات گوید

 

... چوکرد آهوی خاور به برج شیر وطن

به عزم چالش افغان خدا ز ری به هرات

سپه کشید و برانگیخت عزم را توسن ...

... هوا به برکند از گرد جامه ادکن

ازین خبر دل افغان خدا چنان لرزید

که روز گرما در دست خلق بابیزن ...

... بسی نرفت که از ترکتاز لشکر شاه

ز فوج افغان بر اوج چرخ شد شیون

ز مویه چهره هریک چو رود آمویه ...

... گزید جای درو چون شعیب در مدین

ز کار شاه به افغان خدا رسید خبر

ژکید و بر رخش از غم چکید اشک حزن

گواژه راند به دستور خویش و از دل ریش

فغان کشید و برو طیره گشت کای کودن

نگفتمت ز پی جنگ ساز رنگ مکن ...

... ز دیده راند و ز دل چاک زد به پیراهن

ز بسکه مویه و افغان و اشک و آه و اسف

ز بسکه ناله و فریاد و ریو و بند و شکن ...

... ز جان جیش به جلاب عیش جوش محن

بسی نرفت که افغان خدا ز سختی کار

فغان کشیده پی چاره گشت دستان زن

گسیل کرد بزرگان و موبدان و ردان ...

قاآنی
 
۳۱۸۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۴ - ‌در مدح شاهزادهٔ آز‌اده هلاکوخان‌بن شجاع السلطنه می‌فرماید

 

... دل ساغر و خون باده غصه ساقی

مطرب غم و نی سینه نغمه افغان

آشفته دلم از هوای دلبر ...

... گاه از پی تسکین جان مسکین

سرکرده فغان چون هزاردستان

گه داغ نهادم چو لاله بر دل ...

... رمحت که از آن مار یار تیمار

تیغت که از آن شیر جفت افغان

خور خیره شود وقت وقعه از این ...

قاآنی
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۸۰