به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد
به دست سلسله عمر جاودان دارد
جبین و چهره و ابروی دوست پنداری
به برج قوس مه و مشتری قران دارد
میان جمع پریشان دلی ز منگم شد
بیا که زلف تو از حال او نشان دارد
ز من مپرس دلت صید تیر نازکه شد
ازو بپرس که ابروی چون کمان دارد
فغان که مردهام از هجر و آرزوی وصال
مرا ز هستی خود باز درگمان دارد
هزار جان غمت از من رفته است و هنوز
کشیده ناز تو خنجر که باز جان دارد
دلم به رشتهٔ زلف تو ریسمان بازیست
که دست و پای معلق به ریسمان دارد
هزار مرتبهام کشته از فراق و هنوز
کشیده تیغ و تمنای امتحان دارد
اگر بخندد بر من زمانه عیبی نیست
از آنکه چهرهٔ من رنگ زعفران دارد
مخر به هیچم ای خواجه ترس آنکه ترا
گرانبهایی من سخت دلگران دارد
بغیر هیچ نیارد ستایشی به میان
کسی که وصف میان تو در میان دارد
بغیر نیست نراند نیایشی به زبان
کسیکه نعت دهان تو بر زبان دارد
حبیب روی ترا از رقیب پروا نیست
بلی چه واهمه بلبل ز باغبان دارد
خطت دمید و ز انبات این خجسته نبات
بهار عارض تو روی در خزان دارد
اگر نَه ناسخ فرمان حُسن تو ست چرا
ز بهر کشتن ما سر خط امان دارد
و یا شفاعت ما زان کند ز غمزهٔ تو
که احتیاط ز عدل خدایگان دارد
ابوالشجاع بهادر شه آنکه سطوت او
ز بیم رعشه در اندام انس و جان دارد
تهمتنی که سرانگشت حیرت از قهرش
بروز کین ملکالموت در دهان دارد
شهی که غاشیهٔ عمر و دولتش را چرخ
فکنده برکتف آخرالزمان دارد
هزار زمزمهٔ انبساط و نغمهٔ عیش
به چارگوشه بزمش قدر نهان دارد
هزار طنطنهٔ مرگ و های و هوی اجل
ز یک هزاهز رزمش قضا عیان دارد
هرآن نتاجکه بیداغ طاعتش زاید
ز ابلهی فلکش ننگ دودمان دارد
هر آن گیاه که بی نشو و رأفتش روید
ز پی بلیهٔ آسیب مهرگان دارد
خدنگ دال پرش کر کبیست اندک پر
که زاغ مرگ به منقارش آشیان دارد
شها تویی که دد و دام را ز لاشهٔ خصم
هنوز تیغ تو در مهنه میهمان دارد
به پهندشت وغا زد نفیر شادغرت
هنوز رعشه در اندام کامران دارد
به مرغ مرغاب از خون اژدران در دژ
هنوز قهر تو صد بحر بهرمان دارد
هنوز بارهٔ باخرز و شهربند هری
ز ضرب تیشهٔ قهر تو الامان دارد
هنوز لاشه ی کابل خدا ز سطوت تو
به مرزغن ز فزع چشم خونفشان دارد
هنوز معدن لعلی ز خون خصم تو مرگ
ز مرز خنج تا خاک غوریان دارد
هنوز چهرهٔ افغان گروه را تیغت
ز اشک حادثه همرنگ ارغوان دارد
هنوز دخمهٔ خوارزم شاه را باست
ز دود نایبه چون ملک قیروان دارد
هنوز طایفهٔ قنقرات را قهرت
ز بیم جان تب و لرز اندر استخوان دارد
هنوز خصم ترا روزگار در تک چاه
به بند وکندهگرفتار و ناتوان دارد
توییکه پیکر البرزکوه راگرزت
ز صدمه نرمتر از پود پرنیان دارد
فضای بادیه از رشح ابر راد کفت
هزار طعنه به دریای بیکران دارد
ز فیض جود تو هر قطرهٔ فرومایه
ز پایه مایهٔ صد گنج شایگان دارد
زمین ز قرب جوار حریم حرمت تو
هزارگونه تفاخر بر آسمان دارد
ز بهر نظم جهان رایض قضا دایم
سمند عزم ترا مطلق العنان دارد
وسیع کشورت آن عالمی که ناحیهاش
میان هر قدمیگنج صد جهان دارد
رفیع درگهت آن قلعهای که کنگرهاش
سخن به نحوی درگوش لامکان دارد
قدر همیشه بزرگان هفتکشور را
به خاکبوسی قصر تو موکشان دارد
شهامت تو سخنسنج طوس را بفسوس
ز ذکر رستم دستان ز داستان دارد
به عهد عدل توگرگ از پی رعایت میش
همیشه جنگ و جدل با که با شبان دارد
سری که با تو کند خواهش کله داری
چوگو لیاقت آسیب صولجان دارد
اگرچه من نیم آگه ز غیب و میگویم
خبر ز غیب خداوند غیبدان دارد
ولیکن از جبروت جلال تست عیان
که عزم قلعه گشایی آسمان دارد
ز کنه ذات و صفات تو آن کس آگاهست
که چون تو خامهٔ تقدیر در بنان دارد
کسی عروج به معراج حق تواند کرد
که از معارج توحید نردبان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و جذابیت محبوب صحبت میکند و احساس عشق و فراق را به تصویر میکشد. شاعر از زلف و ابروی معشوق یاد میکند و میگوید که دلش به این رشته زلف معشوق گره خورده است. او از هجر و آرزوی وصال مینالد و میگوید که در میان جمع دیگران، غم او را نمیتوانند درک کنند. شعر به نوعی احساس شکست و ناامیدی را در پی دارد اما همچنین نشاندهنده عظمة معشوق و قدرت او در زندگی شاعر است. در نهایت، شاعر به قدرت و بزرگی معشوق اشاره میکند که بر همه عالم تسلط دارد و برکت وجود او انکارناپذیر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر زلف معشوقش دست بگذارد، در واقع به عمر جاودان و ابدی دست یافته است.
هوش مصنوعی: چهره و زیبایی دوستت را همانند برج قوس و سیارههای مه و مشتری توصیف میکند که درخشش و زیبایی خاصی دارند.
هوش مصنوعی: در میان گروهی که دلهایشان آشفته است، از من خبری رفت. بیا که موهای تو میتواند نشانهای از حال او باشد.
هوش مصنوعی: از من نپرس دل تو چرا گرفتار شده، از او بپرس که چرا ابروهایش مثل کمان قوس دارد.
هوش مصنوعی: آه که از دوری و ناامیدی از وصال معشوق، بر من چه رنجی میگذرد! انگار که حتی از وجود خودم هم دیگر خبری نیست و در خیالاتم غرق شدهام.
هوش مصنوعی: هزار بار به خاطر غم تو جانم را از دست دادهام، اما هنوز هم زیبایی و ناز تو مانند یک خنجر به قلبم ضربه میزند و من همچنان زندهام.
هوش مصنوعی: دل من مانند یک بازی با رشتههای زلف تو است که مانند دستان و پاهای معلقی که به ریسمان بسته شدهاند، به تو وابسته و معلق است.
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر دوریات جان دادهام، اما هنوز هم از عشق تو متحمل درد و آزمایش میشوم.
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر من بخندد، اشکالی ندارد؛ چون چهرهام همچون زعفران زیبا و درخشان است.
هوش مصنوعی: ای آقا، به هیچ کس اهمیت نده، اما بترس که ارزش تو ممکن است باعث نگرانی دل من شود.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند ستایشی به زبان بیاورد، مگر کسی که تو را وصف کند و از محبتات صحبت کند.
هوش مصنوعی: جز تو، کسی نمیتواند به زبان کسی که تو را مدح میگوید، نیایش کند.
هوش مصنوعی: محبوب، نگران رقیب نیست و به او اهمیت نمیدهد. اما بلبل نسبت به باغبان نگران است و از او میترسد.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند گلهای زیباست که در میان خزان، به شکوفهنشینی بهاری میماند. زیبایی تو، حتی در شرایط سخت و تلخ، درخشان و دلنشین است.
هوش مصنوعی: اگر فرمان زیبایی تو نیست، پس چرا برای ما فرصتی برای زندگی باقی گذاشتهای که میخواهی ما را به دام بیاندازی؟
هوش مصنوعی: یعنی شفاعت ما به خاطر نگاه و لبخند تو، بر درد و غم ما تأثیر میگذارد، چرا که این شفاعت به نوعی از عدل خداوند نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: ابوالشجاع بهادر شخصی است که قدرت و قوت او باعث ترس و لرز در وجود انسانها و روح آنان میشود.
هوش مصنوعی: به من نسبت ناروا میدهی که انگشت حیرت از عصبانیت او، همچون ملکالموت در دهانش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پادشاهی که دوران زندگی و سلطنتش تحت تاثیر چرخ زمان قرار دارد، به ویژگیهایی از آخرالزمان برخوردار است.
هوش مصنوعی: در میان جشن و شادی، هزاران صدای خوش و لذتبخش وجود دارد که هر یک به نوعی راز و معنی خاصی را در دل خود نهفته دارند.
هوش مصنوعی: مرگ و سرنوشت پر از سر و صدا و شلوغی است، اما در میان تمام این هیاهو، سرنوشت نهایی به وضوح مشخص است.
هوش مصنوعی: هر فرزندی که بدون نشانهای از اطاعت و پیروی از اصول خوب به دنیا بیاید، به خاطر نادانی و بیتوجهی خود، باعث ننگ و ذلت خانوادهاش خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که بدون عشق و محبت رشد کند، در واقع با مشکلات و مصائب زندگی روبهرو خواهد شد.
هوش مصنوعی: پرندهای که به او شاخگنگو میگویند، در بالهایش چند پر دارد. زاغی که همواره به دنبال مرگ است، لانهاش را در نوک خود دارد.
هوش مصنوعی: ای شاه تو هستی که حتی بعد از نبرد، تیغ تو هنوز در بدن شکارها و دشمنان، نشانهای از قدرت و دلاوریات به جای مانده است.
هوش مصنوعی: به دشت وسیع، صدای شادمانهای طنینانداز شده است و هنوز لرزشی در وجود کامران حس میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی نشان میدهد که حتی در میان سختیها و مشکلات، عشق و زیباییِ زندگی میتواند ادامه داشته باشد. ارزشهای بزرگ و احساسات عمیق همواره وجود دارند و نمیتوانند تحت تأثیر موانع قرار گیرند. در هر حال، زیبایی و قهرمانپروری همواره در زندگی وجود دارد و میتواند به ما قوت قلب بدهد.
هوش مصنوعی: هنوز اثرات و خرابیهای ناشی از خشم و قهر تو در مناطق باخرز و شهربند هری احساس میشود و این وضعیت به شدت نگرانکننده است.
هوش مصنوعی: هنوز بقایای قدرت خدا از شدت هیبت تو به مرزغن (جایی در افغانستان) به شدت ترسیده و چشمانش از وحشت پر از خون شده است.
هوش مصنوعی: هنوز هم از خون دشمنان تو، در دل منابع ارزشمندی همچون سنگهای قیمتی وجود دارد که مرگ آنها بر سرحد خنجر، تا سرزمین غوریان حس میشود.
هوش مصنوعی: چهرهٔ مردم افغان هنوز تحت تأثیر درد و رنج حوادثی است که تجربه کردهاند و این چهره به رنگ ارغوانی درآمده، گویی که اشکها و غمها به آن رنگ افزودهاند.
هوش مصنوعی: دخمهٔ خوارزم شاه هنوز از دود و آتش پر شده است، بهگونهای که حال و هوای آن شبیه به ملک قیروان است.
هوش مصنوعی: طایفهٔ قنقرات هنوز به خاطر ترس از جانشان در حالت تب و لرز و نگرانی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: هنوز دشمن تو در چنگال روزگار گرفتار و ناتوان است و به شدت در سختی میگذرانده.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که بدن کوه البرز را هم با آسیبهایی که میبیند، نرمتر از پود نازک پرنیان میکنی.
هوش مصنوعی: هوا و فضای بیابان به خاطر بارش باران، شکوه و زیبایی خاصی پیدا کرده است و این زیبایی به دریا و وسعت بیپایان آن هزاران نکته و حرف میزند.
هوش مصنوعی: از نعمت و بخشش تو، حتی کمارزشترین قطره میتواند ارزش و اهمیت صد گنج معتبر را داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نزدیکی به مکان مقدس تو، به هزاران شکل بر آسمان پُر از افتخار میشود.
هوش مصنوعی: برای نظم دادن به جهان، سرنوشت همیشه آماده است و اراده تو را بهطور کامل تحت کنترل دارد.
هوش مصنوعی: کشور تو آن اندیشه وسیع است که در هر قدمش گنجینهای از افکار و عالم وجود دارد.
هوش مصنوعی: درگاه تو مانند قلعهای بلند و مستحکم است که بر بالای آن، سخنانی در گوش ناچیزان عالم میپیچد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه ارزش و مقام بزرگان هفت کشور به خاطر حضور و احترام آنها در قصر تو حفظ میشود و به همین دلیل، احترامی که برای آنها قائل هستی، اهمیت و قدر آنها را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: شجاعت تو باعث شده که حتی شاعران بزرگ نیز از یادآوری داستان رستم و دستان به وجد بیایند و تحسین کنند.
هوش مصنوعی: اگر تو به انصاف رفتار کنی، گرگ که همواره به دنبال آسیب رساندن به میش است، دیگر با شبان درگیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: سری که از خواسته و آرزوهای تو صحبت میکند، باید ارزش و توانایی پذیرش سختیها و مشکلات را داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه من از حقایق پنهان آگاهی زیادی ندارم و اطلاعاتی درباره غیب بیان میکنم، اما خداوند که دانای همه غیبهاست، از همه چیز آگاه است.
هوش مصنوعی: اما عظمت و شکوه تو به وضوح نمایان است، زیرا ارادهات در فتح آسمانها جاریست.
هوش مصنوعی: کسی به عمق وجود و ویژگیهای تو پی میبرد که مانند تو قدرت نوشتن سرنوشت را در دستان خود دارد.
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند به اوج نزدیکی به خداوند برسد که مقدمات و پایههای ایمان و یکتایی را در زندگی خود فراهم کرده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد
دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد
مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد
غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من
[...]
کسی که یار وفادار و مهربان دارد
سعادت ابد و عمر جاودان دارد
مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست
که باد صبحدم امروز بوی جان دارد
حدیث او همه روز و هلاک او همه شب
[...]
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم
[...]
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد
ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن
کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد
زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.