گنجور

 
۲۰۸۱

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - این قصیده درمدح ابوالمظفر جلال الدین اکبرپادشاه درحین سورفرزند همایون اونورالدین محمدشاه سلیم گفته شده

 

... که در برابر قولم کسی نگوید قال

فغان ز مدعی باد سنج بیهده دو

به دشت و در چو سراسیمه نافه بچه ضال ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۲

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح عبدالرحیم خان

 

... بر یاد عدل اوست به هر زخمه کوس را

صد نغمه نشاط گره در دل فغان

بالای رایتش به مه و مهر سرفراز ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۳

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده

 

... ذوقی به چمن داد که در خنده ابرست

شوری ز گل انگیخت که بلبل به فغان داشت

امروز که شد عشرت می لعل قبا شد ...

... شادی دلم از نغمه داوود ندارد

افغان که هلال شب عیدم به خسوفست

خورشید مرا ساعت نوروز کسوفست ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - این بقیه ترکیب بند در مرثیه اشجع الشعرا یولقلی بیک واقع است که روز ماتم ولد دلبندم خبر موت او رسید

 

... بودم ازین طرب مترنم که ناگهان

از خاصگان خانه به گوشم فغان رسید

گفتم خروش چیست که خادم دوید و گفت ...

... خاطر ز فوت نافه آهو رمیده بود

آمد فغان که طرفه غزال ختن چه شد

دل بود از مصیبت گجرات مویه گر ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - تبع ترجیع بند شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی مذیل به مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان گفته شده

 

... تا کار وفا شود به سامان

افغان که ز زندگی به جانم

فریاد که از جهان گرانم ...

... برگشته اجابت از دعایم

رنجیده سرایت از فغانم

سودازده می دوم به هرسو ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

صبحست و خروش بلبلان می آید

برخیز که سنگ در فغان می آید

این ناله مرغان سحر پیغامیست ...

نظیری نیشابوری
 
۲۰۸۷

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

... که نی پیاده شمارند نی سوار مرا

فغان ز نشأ ی دون همتی کزین شادم

که هیچ کام نیارد به انتظار مرا ...

عرفی
 
۲۰۸۸

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

... نکرده حسن تو ملزم به صد دلیل مرا

فغان ز جلوه ی جنت که با سخاوت عشق

به بر فشاندن جان می کند بخیل مرا ...

عرفی
 
۲۰۸۹

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست

کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست

وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد

تشنگی از هر طرف جویی به حیوان بر نخاست ...

عرفی
 
۲۰۹۰

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

... که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است

فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی

بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است ...

عرفی
 
۲۰۹۱

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

... آن کعبه روانیم که در بادیه ی راز

خاموشی جاوید فغان جرس ماست

از لذت امید تماشای تو مردن ...

عرفی
 
۲۰۹۲

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴

 

... دل صید گشته کنون کار با قضاست

کار از فغان و الحذر من گذشته است

بر عیش تلخ من مبر ای مدعی حسد ...

عرفی
 
۲۰۹۳

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰

 

... ور نه کس بوی تو از باد صبا نشنیده است

غم دل آتش دل سوختگان است فغان

که طرب آمده آوازه ی ما نشنیده است ...

عرفی
 
۲۰۹۴

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

عشق کو تا نو کنم با درد پیمانی درست

از فغان در شهر نگذارم گریبانی درست

با وجود آن که عشق آورد صد داروی تلخ ...

عرفی
 
۲۰۹۵

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

... ور نه چون باد بروت دگران این همه نیست

منزل صلح میان تو دراز است فغان

ور نه در دین تو با کیش مغان این همه نیست ...

عرفی
 
۲۰۹۶

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴

 

دوش دل ناگشته سیر از وصل او بیهوش گشت

لیک شادم کز فغان در محفلش خاموش گشت

مرده ام زین غم که ناگه نیش ها در وی خلد ...

... من خدنگ ناله شب دزدیدم از لذت به دل

غافلان گویند عرفی از فغان خاموش گشت

عرفی
 
۲۰۹۷

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

دلی چو مشعل حسن تو فرد می خیزد

که چون فغان من از درد می خیزد

نه مرد باده عشقی وکر نه در طلبت

فغان ز جوش خم لاجورد می خیزد

مبین به عجز زلیخا مصاف عشق است این ...

عرفی
 
۲۰۹۸

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

... ز ذوق درد بیرونم درون را مشتعل دارد

فغان از جلوه حسنی که دل های شهیدان را

ز ننگ آرمیدن های حیرانی خجل دارد ...

عرفی
 
۲۰۹۹

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

... که اعتدال ز بهر مزاج می طلبند

فغان ز جلوه آن هست که اهل دین به دعا

ز بهر طاعت ایزد رواج می طلبند ...

عرفی
 
۲۱۰۰

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

فغان کز سینه دایم آه بی تاثیر می زاید

صباح عیدم از دل ناله شبگیر می زاید ...

عرفی
 
 
۱
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۰۷
۱۸۰