مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است
مرا که شغل هم آغوشی است با زنار
اگر به سبحه دهم دست دوستی ننگ است
به این که کعبه نمایان شود ز پا منشین
که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است
فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی
بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است
هزار دیر به دل دارم از صنم معمور
لباس کعبه به دوشم مده که بس ننگ است
بهانه جوی تو عرفی به ناز عادت کرد
به آتشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهٔ احساسات عمیق و تناقضات درونی شاعر است. او از یک سو دلشکسته و ملول از جدایی و تنهایی است و از سوی دیگر از هنجارها و عرفهای جامعه انتقاد میکند. شاعر به زیبایی اشاره میکند که اگرچه ممکن است ظواهر مذهبی و معنوی را حفظ کند، اما در دلش غم و تنهایی زیادی وجود دارد. او همچنین از مفهوم دوگانهٔ عشق و جنگ صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که در دنیای عشق، همواره مشکلات و درگیریهای داخلی وجود دارد. در نهایت، شاعر از وضعیت خود و ناخرسندی از آن سخن میگوید، در حالی که در جستجوی صلح و آرامش است.
هوش مصنوعی: من که قلبم همچون شیشه در مقابل سنگ است، کجا میتوانم حال خوش و لذتی از شراب ناب و موسیقی دلانگیز داشته باشم؟
هوش مصنوعی: کسی که کارش نزدیکی و ارتباط با دیگران است، اگر با دستانش به کسی دوستی کند، این کار برایش مایه ننگ خواهد بود.
هوش مصنوعی: به این نکته توجه داشته باش که وقتی نزدیک به هدف هستی، حتی یک قدم فاصله هم میتواند بسیار بزرگ و موانع را افزایش دهد. پس نباید بیاحتیاطی کنی و از هدف دور شوی.
هوش مصنوعی: ای وای از ناز و عشوههایی که در تنهایی بهانهای برای جنگ و جدال با خودم میسازند.
هوش مصنوعی: من در دل هزار درد و غم دارم از دوست دلبرم. اما ای کاش لباس کعبه را بر دوش من مگذاری، زیرا این بسیار ننگین است.
هوش مصنوعی: بهانهجویی و ناز کردن تو به عادت تبدیل شده است. اکنون که حتی در شرایط صلح هم حالت جنگ وجود دارد، از آتش خشم و کینه دوری کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
[...]
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
[...]
کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است
چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
[...]
مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است
ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است
دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم
که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است
مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.