گنجور

 
عرفی

مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است

کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است

مرا که شغل هم آغوشی است با زنار

اگر به سبحه دهم دست دوستی ننگ است

به این که کعبه نمایان شود ز پا منشین

که نیم گام جدایی هزار فرسنگ است

فغان ز غمزه شوخی که وقت تنهایی

بهانه ای به خود آغاز کرده در جنگ است

هزار دیر به دل دارم از صنم معمور

لباس کعبه به دوشم مده که بس ننگ است

بهانه جوی تو عرفی به ناز عادت کرد

به آتشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است

 
 
 
ظهیر فاریابی

پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین

تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است

به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون

که در میانه مسافت هزار فرسنگ است

به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو

[...]

عراقی

رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است

به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است

کرشمه‌ای بکند، صدهزار دل ببرد

ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است

اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا

[...]

سعدی

دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟

ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

برادران طریقت نصیحتم مکنید

که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است

دگر به خُفیه نمی‌بایدم شراب و سماع

[...]

امیرخسرو دهلوی

کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است

بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است

چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است

چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است

هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
جامی

مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است

ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است

دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم

که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است

مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه