سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد؟
چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد؟
درازقصه نگویم حدیثْ جمله کنم
هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد
جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد
وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد
چو پیشم آمد کردم سلام روی بتافت
چو آستینْش گرفتم گفت: بردابرد!
نه چارهای که دل از دوستیش برگیرم
نه حیلهای که توانمش باز راه آورد
بر انتظار میان دو حال ماندستم
کشید باید رنج و چشید باید درد
ایا سنایی لؤلؤ ز دیدگانْت مبار
که در عقیلهٔ هجران صبور باید مرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق و جدایی سخن میگوید. دل شاعر از دوست میپرسد که چرا با حالتی نگران و غمگین است. شاعر به یاد میآورد که چگونه دوستش به او جفا کرده و وفا نکرده است. علیرغم سلام خود به معشوق، احساس ناامیدی و گرفتاری در عشق را تجربه میکند. او نمیتواند دلش را از دوست جدا کند و در عین حال هیچ تدبیری برای بهبود حالش ندارد. شاعر در این بین انتظار میکشد و متحمل رنج و درد میشود. در نهایت، به خود هشدار میدهد که باید در این عشق صبور باشد.
هوش مصنوعی: دل من از من پرسید که دوست با تو چه کرده است؟ چرا میبینم که چهرهام زرد و چشمانم پر از اشک است؟
هوش مصنوعی: من داستان را طولانی نمیکنم و همه را به یک جمله میگویم: هر چیزی که گفته نشده و هر چیزی که کاشته شده، برداشت نکرده است.
هوش مصنوعی: او به من بیوفایی کرد و مرا ببخشید، دل من را گرفت اما وفایی به من نداد. حرف وفا را زد، اما در عمل چیزی نکرد و از جفاهایی که به من کرد، چیزی نگفت.
هوش مصنوعی: وقتی او پیش من آمد، سلامی کردم. او به قدری زیبا بود که وقتی آستینش را گرفتم، گفت: "برو کنار!"
هوش مصنوعی: من نمیتوانم دل از محبت او بکنم و نه راهی وجود دارد که بتوانم او را بازگردانم.
هوش مصنوعی: من در حالتی بین دو وضعیت منتظرم، باید سختی را تحمل کنم و درد را احساس کنم.
هوش مصنوعی: ای سنایی، گوهری که از چشمانت میتابد، خوشا به حال کسی که در غم دوری صبر کند و با آن زندگی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.