منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
همی گذارم با آب چشم و با رخ زرد
همه دریغ و همه درد من ز تست و ز تو
به باد تو گرم و به باد سرد تو سرد
من آن کسم که مرا عالمی پر از خصمند
همی برآیم با عالمی به جنگ و نبرد
گر از تو عاجزم این حال را چگونه کنم
به پیش خصمان مردم به پیش عشق نه مرد
روان و جانی و مهجور من ز جان و روان
به یک دل اندر زین بیشتر نباشد درد
اگر جهان همه بر فرق من فرود آید
به نیم ذره نیاید به روی من برگرد
دریغم آنکه به فصل بهار و لاله و گل
به یاد روی تو درد و دریغ باید خورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دردناکی است که گوینده نسبت به معشوق خود دارد. او از جدایی و دوری شاکی است و بیان میکند که حتی اگر زمانه هم با او مساعد نباشد، باز هم نمیتواند محبت معشوقش را فراموش کند. او در حال جنگ با احساسات خود و جهان است و به عقیدهاش، درد و رنج او تنها به خاطر محبت به معشوقش است. در نهایت، گوینده ابراز تاسف میکند که در فصل بهار و شکوفایی، به یاد معشوق خود همچنان باید رنج ببرد.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که هرگز از عشق تو دل سرد نمیشوم و لحظهای از یاد تو غافل نمیگردم. اگر روزی از تو دور شوم، به هیچ وجه نمیتوانم زندگی کنم.
هوش مصنوعی: اگر دنیا با تو همراهی نمیکند، چه کسی میتواند به تو کمک کند؟
هوش مصنوعی: به جز اینکه بخواهم تصویر خیالی تو را به قبلهام قرار دهم، همه چیز را با اشک چشم و چهرهای زرد و پژمرده رها میکنم.
هوش مصنوعی: تمام غم و اندوه من از تو و برای توست. تو در حالتی گرم هستی و من در حالتی سرد.
هوش مصنوعی: من آن فردی هستم که در یک دنیای پر از خصومت و دشمنی زندگی میکنم و در عین حال با همین دنیا به مبارزه و نبرد میپردازم.
هوش مصنوعی: اگر من در برابر تو ناتوانم، پس چگونه میتوانم این وضعیت را در برابر دشمنان و مردم تحمل کنم؟ عشق من به تو از مردانگی و شجاعت بالاتر است.
هوش مصنوعی: موجودی که هم روح و هم جان من است، از نظر احساس و عاطفه برای من بسیار ارزشمندتر از هر دردی است که ممکن است تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر همهچیز دنیا بر سر من بریزد، حتی با کمی از آن هم نمیتوانم خوشحال شوم و به رویم بیاورید.
هوش مصنوعی: متأسفم که در فصل بهار و شکوفایی گلها، به یاد تو باید غمگین و اندوهگین باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد؟
چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد؟
درازقصه نگویم حدیثْ جمله کنم
هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد
جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.