گنجور

 
سلمان ساوجی

شادی آمد از درون امشب که هان جان می‌رسد

جان به استقبال شد بیرون که جانان می‌رسد

یار چون گیسو کشان در پای یار آمد ز در

مژده ای دل کان شب سودا به پایان می‌رسد

خوش بخند ای دل که اینک صبح خندان می‌دمد

خوش برقص ای ذره کاینک مهر رخشان می‌رسد

پریشان و سر و جان داده بر باد

چو زلف آمد ملک بر پایش افتاد

گل خندان به زیر پر گرفتش

گشاد آغوش و خوش در بر گرفتش

نشستند آن دو نازک یار با هم

بر آن گلزار روح افزا چو شبنم

بپرسیدند هر دو یکدگر را

ببوسیدند بادام و شکر را

خوشا آن هر دو معشوق موافق

که بنشینند با هم چون دو عاشق

به مژگان گفته با هم هر دو صد راز

به ابرو کرده با هم هر دو صد ناز

ملک را گفت: «ای روی تو روزم

به شام آورده روز دلفروزم

مده بر عکس خورشید ای گل اندام

سپاه حسن چون مه عرض بر شام

رخ فرخ چرا می‌تابی از روم

به عزم بام صبحم را مکن شوم

ندانم تا کی ای عمر گداری

چنین تن در سفر فرسوده داری

چو مه روز و شب ای زرین شمایل

چه تن می‌کاهی از قطع منازل؟

مه و خور گرچه در بر داری از من

ندیدی هیچ برخورداری از من

تو چون زلف ار نبودی فتنه بر روم

چرا گشتی چنین سرگشته در روم

ز حلوایم بجز دودی ندیدی

زیانها کردی و سودی ندیدی»

بگفت این و سرشک از دیده افشاند

روان این مطلع موزون فرو خواند:

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

دردمندان را ز بوی دوست درمان می‌رسد

مژدۀ فرزند پیش پیر کنعان می‌رسد

یوسف کنعانی از زندان همی‌یابد خلاص

خاتم دولت به انگشت سلیمان می‌رسد

خضر را نور الهی رهنمایی می‌کند

[...]

ابن یمین

یارب این خرم نسیم از عالم جان می‌رسد

یا ز بستان ارم یا باغ رضوان می‌رسد

یا دم پیراهن یوسف شده همراه او

از برای نور چشم پیر کنعان می‌رسد

یا مشام جان پاک مصطفی را از یمن

[...]

جهان ملک خاتون

مژده‌ای دادم صبا ای دل که جانان می‌رسد

درد دوری را بده تسکین که درمان می‌رسد

باد نوروزی پیامی می‌دهد سوی چمن

کان گل خوشبو در این زودی به بستان می‌رسد

گرچه محرومی ز روز دولت وصلش دلا

[...]

ابن حسام خوسفی

مژده ای دل مر ترا کآرامش جان می‌رسد

خَه خَه ای جان زنده شو چون بوی جانان می‌رسد

بَخ بَخ ای آدم ترا کایّام ناکامی گذشت

کز یزید خوش‌خبر پیغام رضوان می‌رسد

سر برآر ای ساکن بیت‌الحزن تا بشنوی

[...]

محتشم کاشانی

زخم او یکبارگی امروز بر جان می‌رسد

چاک جیب نیم چاک من به دامان می‌رسد

تیر پر کش کشتهٔ او کو که ریزم بر جگر

دوش مشکل می‌رسید امروز آسان می‌رسد

بود در تسخیر بیداری من دی با محال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه