دردا که رفت دلبر و دردم دوا نکرد
صد وعده بیش داد و یکی را وفا نکرد
بردم هزار قصه حاجت به نزد یار
القصه شد روان و حاجت روا نکرد
از آن تیر غمزه بر تن من موی کرد راست
آن ترک مو شکاف به مویی خطا نکرد
بر خاک کوی دوست که مالید روی چو من
کان خاک در رخش اثر کیمیا نکرد؟
به آهی بر دلی صد راه میزد
به راهی هر دلی صد آه میزد
شکر بر نی نوایی زد حصاری
به کف شهناز کردش دستیاری
حدیث گرمش از نی آتش افروخت
دمی خوش درگرفت و خشک و تر سوخت
دو تن بر کوه بربط ساز و نی زن
شده خلق انجمن در کوی و برزن
از آن شکل و شمایل خیره ماندند
بر آن صوتِ حزین جان را فشاندند
شکر گوهر به تار چنگ میسفت
چو چنگش کژ نشست و راست میگفت
شد از آوازشان در پرده ناهید
رسید آوازه ایشان به خورشید
غمین بود از فراق آشنایی
طلب میکرد مسکین غم زدایی
ز پرده خادمی بیرون فرستاد
به خلوتگاه خویش آوازشان داد
دو بزم افروز ساز چنگ کردند
بدان فرخ مقام آهنگ کردند
صنم شهناز را چون دید بنواخت
شکر خورشید را چون دید بگداخت
به خون دیده لوح چهره بنگاشت
ز خود میشد برون خود را نگهداشت
مهی دید از ضعیفی چون هلالی
تراشیده قدی همچون خلالی
نهالی بود قدش خم گرفته
گل اطراف قدش نم گرفته
نشستند و نوایی ساز کردند
از اول این غزل آغاز کردند
سروا، چه شد که دور شدی از کنار ما؟
بازا که خوش نمیگذرد روزگار ما
خاک وجود ما چو فراقت به باد داد
باد آورد به کوی تو زین پس غبار ما
وصل تو بود آب همه کارها، دریغ
آن آب رفت و باز نیامد به کار ما
بودیم تازه و خوش و خندان چو برگ گل
نمام بود عشرت و نهاد خوار ما
پژمرده غنچه دل پر خون ز مهرگان
بنمای رخ به تازگی که تویی نو بهار ما
تو چشمه حیاتی، حاشا که بر دلت
خاشاک ریزهای بود از رهگذار ما
از یار و از دیار جدا ماندهایم و هیچ
نی نزد یار ماست خبر نی دیار ما
چو خورشید آن دو گلرخسار را دید
بر آمد سرخ و خوش چون گل بخندید
ز شادی ارغوان بر زعفران داشت
ولی چون غنچه راز دل نهان داشت
لب شکر نوازش کرد نی را
شکر لب نیز خوش بنواخت وی را
بر آن صوت شکر شهناز زد چنگ
عقاب عشق در شهناز زد چنگ
ز سوز عشق چنگ آمد به ناله
شکر خواند این غزل را بر غزاله:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر روایتگر احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی است. شاعر از فراق یارش به شدت نالیده و از وعدههای نافرجام او میگوید. او در تلاش است تا با هنر و موسیقی، غم خود را بیان کند. در کوی یار، او با صدای نی و ساز دلانگیز غمهایش را فراموش میکند و در جمع دوستانش، شادابی و عشق را تجربه میکند. شاعر به یاد زیباییهای یار و تاثیر او بر زندگیاش اشاره میکند و از حسرت دوری مینالد. در نهایت، دعوتی به بازگشت یار دارد و از او میخواهد که با وجودش، روزگار را به سامان آورد. شعر پر از تصاویری از زیبایی و اندوه است که در کنار هم، عمق احساسات عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: کمبودی بزرگ است که محبوب از پیشم رفته و هیچ راهی برای تسکین دلم فراهم نکرد. او صد وعده به من داده بود، اما یک وعده هم عملی نکرد.
هوش مصنوعی: به هزار داستان و نیاز به نزد معشوق رفتم، اما همه اینها بینتیجه ماند و حاجتم را برآورده نکرد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چشمان یک دختر اشاره دارد که به صورت نمادین بر دل شاعر تیر میزند و این تیر غمزه باعث میشود که او به شدت تحت تاثیر قرار گیرد. با وجود اینکه زیبایی و جذابیت او میتواند خطرناک باشد، اما هیچگونه اشتباه یا خطایی در این جاذبه وجود ندارد و تمام قوت و تأثیر آن به خاطر جذابیت خاص اوست. به نوعی میتوان گفت که این زیبایی همچون خطی از مو، بسیار دقیق و بینقص است.
هوش مصنوعی: بر روی خاک محل دوست که صورت خود را گذاشتم، هیچکس مانند من نمیتواند بگوید که آیا این خاک توانسته اثر جادویی بر صورتش بگذارد یا نه؟
هوش مصنوعی: با اندوهی در دلها، مسیرهای زیادی باز میشد و هر دل در جستجوی راهی، نالههای زیادی را سر میداد.
هوش مصنوعی: شکر بر نی صدایی زیبا ایجاد کرد و حصاری به دست شهناز ساخت که او را در انجام کارش یاری کرد.
هوش مصنوعی: داستان او، که از نی نقل میشود، آنچنان دلانگیز و جذاب بود که آتش اشتیاق را در درونم روشن کرد. لحظهای از شادی پر شدم و سپس همگان - چه تر و چه خشک - در این شعلهها سوختند.
هوش مصنوعی: دو نفر در بالای کوه، با ساز بربط و نی در حال نواختن هستند و مردم در کوچه و خیابان دورهم جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر چهره زیبا و جذاب او، همه متوجه شدند و تحت تأثیر صدای غمگین او قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: شکر به خاطر زیبایی و ارزش گوهر، دست به تار چنگ میزند. زیرا وقتی تار چنگ به درستی و به صورت منصفانه تنظیم نشده باشد، شکر هم به درستی بیان میشود.
هوش مصنوعی: از صدای آنان صدای ناهید به گوش رسید و آوازشان تا خورشید هم رسید.
هوش مصنوعی: دلشکسته از جدایی معشوق، شخصی مسکین و غمگین به دنبال چارهای برای تسکین غمهایش بود.
هوش مصنوعی: از پردهای که در آن خدمتکار وجود داشت، به مکان خلوت خود صدا زد و دعوت کرد.
هوش مصنوعی: دو خوشآواز با ساز و چنگ خود، جشنی را برپا کردند و به کسی که مقامش بلند و نیکو بود، آهنگی خوش نواختند.
هوش مصنوعی: وقتی معشوقه زیبای خود را دید، او را با مهربانی نوازش کرد و هنگامی که نور خورشید را دید، حس کرد که گرما و زیبایی آن به گونهای او را محو کرده است.
هوش مصنوعی: چهرهاش را از روی درد و اندوه بسیار در دلش نقش زد، اما به خاطر خودش نمیتوانست از خود جدا شود و همچنان خود را حفظ کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و ناتوانیاش، او را مانند هلالی میبیند که قدش به اندازه خلالی کوتاه و نازک شده است.
هوش مصنوعی: نهالی وجود داشت که به خاطر شرایط محیطی قدش خمیده شده بود و گلهای زیبا در اطراف او را در بر گرفته بودند.
هوش مصنوعی: آنها دور هم نشستند و جریانی را به راه انداختند و با آن، این غزل را آغاز کردند.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، چرا از ما فاصله گرفتی؟ برگرد که روزهای ما بدون تو خوش نمیگذرد.
هوش مصنوعی: خاک وجود ما وقتی که از تو جدا شد، به سرنوشت خود گرفتار آمد و حالا به خاطر جداییات، هر جا برویم، نشان ما به صورت غباری در کوی تو باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: وصل تو منبع هر کار و فعالیتی بود، اما افسوس که آن منبع از دست رفت و دیگر به کار ما نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: ما زمانی شاد و خرم بودیم، مانند گلهای تازه که در کنار هم میلرخیدند. زندگیمان پر از خوشی و لذت بود و این شادی به ما لطافت و زیبایی میبخشید.
هوش مصنوعی: غنچهی دل که از عشق دچار درد و رنج شده است، اکنون از مهرگان شکسته و پژمرده است. اما تو با زیباییات، به تازگی به ما نشان میدهی که تو همان بهار نو و تازگی زندگی ما هستی.
هوش مصنوعی: تو منبع زندگی هستی، هرگز نمیخواهم که در دل تو حتی ذرهای خاشاک از مسیر ما وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما از دوست و سرزمین خود دور افتادهایم و هیچ خبری از حال دوست و دیار خود نداریم.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید آن دو چهره زیبا را دید، سرخ و شاداب شد و مانند گل لبخند زد.
هوش مصنوعی: از خوشحالی قرمز بود و بر زردی زعفران غلبه داشت، اما چون غنچه، راز دلش را در دل پنهان کرده بود.
هوش مصنوعی: لب شیرینی به نی نوازش کرد و نی هم لب شیرین را خوش صدا نواخت.
هوش مصنوعی: در آن صدا و نغمه دلانگیز، عشق به سمت شهناز مانند عقابی پرواز کرد و زنجیری به دست آورد.
هوش مصنوعی: از شدت عشق، ساز به ناله درآمد و این شعر را به زیبایی مانند شکر، برای غزال خواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد
کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد
او بد سزای صدر، جهان ناسزا نکرد
این کار کو بکرد جز از بهر ما نکرد
هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد
هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
[...]
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد
تشنیع میزنی که جفا کرد آن نگار
خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد
عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد
[...]
دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
خرم تنی که حاصل عمر عزیز را
با دوستان بخورد و به دشمن رها نکرد
دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد
ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد
بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی
آن ناخدای ترس در بسته وا نکرد
گر بود در میانه حدیثی چرا نگفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.