گنجور

 
کمال خجندی

دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد

ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد

بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی

آن ناخدای ترس در بسته وا نکرد

گر بود در میانه حدیثی چرا نگفت

س ور داشت شکوه ای ز من آندم چرا نکرد

رفتم بدان امید که حاجت کند روا

از در روانه کردم و حاجت روا نکرد

ما را چو موی خویش پریشان فرو گذاشت

وز روی لطف چشم عنایت به ما نکرد

أهم شنید لیک نفرمود رحمتی

نبضم بدید درد دلم را دوا نکرد

گفتم که روی دل به سوی دیگری کنم

حسن وفا و عهد قدیمش رها نکرد

نی نی شکایتی نتوان کرد ای کمال

سلطان وقت اگر نظری با گدا نکرد

 
 
 
منوچهری

اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد

کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد

او بد سزای صدر، جهان ناسزا نکرد

این کار کو بکرد جز از بهر ما نکرد

خاقانی

هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد

هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد

خیاط روزگار به بالای هیچ کس

پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد

نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد

[...]

مولانا

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد

ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد

تشنیع می‌زنی که جفا کرد آن نگار

خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد

عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد

[...]

سعدی

دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود

دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد

خرم تنی که حاصل عمر عزیز را

با دوستان بخورد و به دشمن رها نکرد

سلمان ساوجی

دردا که رفت دلبر و دردم دوا نکرد

صد وعده بیش داد و یکی را وفا نکرد

بردم هزار قصه حاجت به نزد یار

القصه شد روان و حاجت روا نکرد

از آن تیر غمزه بر تن من موی کرد راست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه