گنجور

 
سلمان ساوجی

مردم چشم وزارت، مرکز دور وجود

زبده ارکان و انجم حاصل کون و مکان

خلق او را معجز عیسی و مریم در نفس

دست او را قدرت موسی عمران در بنان

میر فخر الدین مبارک شاه کز تعظیم و قدر

فخر دارد در زمان او زمین بر آسمان

گر کلیم الله به عمر خود به چوبی داد روح

هر دم انگشتش مرکب می‌کند در نی روان

آفتاب از روشنی با رای او دم زد مگر

کافتاب و خاک را افتاد تیغ اندر میان

صاحبا من گوهری بودم ز دریا آمدم

چون خریداری ندیدم لاجرم گشتم کران

نیستم گوهر مرا سیم سیه گیر آمده

سوی دارالملک بغداد از سواد خاک کان

عزم آن دارم که اکنون باز با دریا روم

چشم آن دارم که بگشایی ز پایم ریسمان

مدت ده سال اندر بوته‌های انتظار

روزگارم آتش دم داد و دود امتحان

عاقبت بگداخت اجزای وجودم دم به دم

خالص و صافی شدم وقت خلاص است این زمان

چون درم آواره گردان در جهان تا می‌دهم

شهرت آوازه احسان سلطان در جهان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه