اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست
همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما
کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست
حسد برم که چرا دیگری خورد غم تو
مرا به دولت عشق تو، گرچه غم کم نیست
مرا که زخم جفا خوردهام، دوا فرما
به ضربتی دگرم، کاحتیاج مرهم نیست
دلم که دست به حبل المتین زلف تو زد
ز ملک کوته عمرش، چه غم، که محکم نیست
مجوی محرم و همدم طلب مکن، سلمان
که در دیار تو، محرم نماند و همدم نیست
مگو به باد، غم دل که باد را در دل
اگرچه آمد و شد هست، لیک محرم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و غم و اندوه شاعری است که در غم معشوق خود غرق است. شاعر میگوید که اگرچه غمهای زیادی دارد، اما بر دلش از غمهای دیگران غمی نیست. او نسبت به خوشیهای دیگران حسادت میکند و به دنبال درمان دردهای خود است. در انتها، شاعر به تنهاییاش و نبود همدم در کنار خود اشاره میکند و میگوید که در دیار عشق، کسی نمیتواند او را درک کند و به او نزدیک شود. در مجموع، این شعر به تنهایی و درد عاشقانه میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر دلی غمگین باشد، دیگر غم دیگری برایش وجود ندارد. مبادا کسی در حالی که دلش شاد نیست با غم خود شادمان به نظر برسد.
هوش مصنوعی: دنیا همه به خاطر اندوه او شاد و بیخبرند و ما تنها از عشق او غمگین و فقر احساس میکنیم، در حالی که حتی آن عشق هم برای ما نیست.
هوش مصنوعی: حسرت میخورم که چرا دیگری به خاطر غم تو ناراحت است، در حالی که من با وجود اینکه غم زیادی دارم، خوشی عشق تو را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: من که از ظلم و جفا خیلی رنج کشیدهام، به من کمکی کن، چرا که دیگر احتیاجی به مرحم و درمان ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی دل من به معشوقم وابسته شد، دیگر چه اهمیتی دارد که عمرش کوتاه است، چون این پیوند چندان محکم نیست.
هوش مصنوعی: سلمان، به دنبال دوستان و همراهان نزدیک نباش، چرا که در منطقه تو، کسی باقی نمانده که به عنوان محرم و همدم باشد.
هوش مصنوعی: نگو غم دل را به باد، زیرا باد نمیتواند راز دل را درک کند. هرچند که باد میآید و میرود، اما نمیتواند به احساسات درونی ما نزدیک شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست
تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست
به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
[...]
نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست
بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
[...]
به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست
چرا که هیچ دلی بی غم تو خرّم نیست
از آن به کعبهٔ وصل تو ره ندارد جان
که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست
اساس عهد و وفا با تو محکم است مرا
[...]
بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
[...]
ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
که ناله های گلوسوز از شکر کم نیست
به مجلسی که در او داروگیر منعی است
اگر بهشت بود، دلنشین آدم نیست
ز چشم شور تماشاییان هراسانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.