گنجور

 
جهان ملک خاتون

نگار من به سر عهد خویش محکم نیست

مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست

پیام من که رساند به یار مهرگسل

که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست

بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان

بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست

مرا که بود یکی دل به دست افکندم

به درد عشق تو ما را دلی به هردم نیست

به غیر درد فراقت که بر دلم صعب است

به جان تو که جز این درد هیچ دردم نیست

که شرح آن رخ چون ماه می تواند داد

مگر پریست تو گویی ز نسل آدم نیست

ز آتش غم او خاک ما به باد برفت

به دست دل چه توان کرد غیر بادم نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست

که می زند دم بیگانگی و همدم نیست

تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند

که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست

به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر

[...]

سلمان ساوجی

اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست

مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست

همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما

کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست

حسد برم که چرا دیگری خورد غم تو

[...]

جهان ملک خاتون

مرا به غیر صبا پیش دوست محرم نیست

مرا انیس و دلارام و یار جز غم نیست

ببین چگونه بود حال آن دل مسکین

که جز غمش به جهان در غم تو همدم نیست

صبا تو حال من خسته نیک می دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
خیالی بخارایی

به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست

چرا که هیچ دلی بی غم تو خرّم نیست

از آن به کعبهٔ وصل تو ره ندارد جان

که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست

اساس عهد و وفا با تو محکم است مرا

[...]

اهلی شیرازی

بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست

کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست

گداختم ز تماشای روی او چکنم

نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست

دوای زخم دلم جز لبش که میداند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه