غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست
قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است
چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش
ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است
زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را
مدتی شد کارزوی شربتی زان شکرست
آفتاب ما « بحمد الله» مبارک طالع است
پادشاه ما به نام ایزد، همایون اختر است
چون هلالش، هر زمان جاه و جلالی از نواست
چون صباحش، هر نفس نور و صفایی در خورست
ناله شبگیر سلمان، عاقبت شد کارگر
بخت، بیدارست و دولت یار و همت یاورست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، غمزه و زیبایی یار بیمار از ناتوانی او بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. گویا قامت او در طبیعت به گونهای متعادل و زیباست و چشم بیمار هم خوابآلود است. شاعر از این حال، خوشنود است و از یار میخواهد که دربارهاش صحبت کند، چرا که مدتهاست آرزوی نوشیدن شربتی شیرین را داشته است. شاعر همچنین به خوشبختی و طالع نیک پادشاهش اشاره میکند، و میگوید که هر زمان جلال و شکوهی دارد و نور و صفای او نیز همواره در دسترس است. در نهایت، نالههای شبانه سلمان به نتیجه رسیده و بخت او بیدار و دولت یار و همت همیشگی او را همراهی میکند.
هوش مصنوعی: نگاه معشوق بیمار، به خاطر ناتوانیاش دلچسبتر است. زیبایی و قامت او در دنیای طبیعی، حالتی متفاوت و خاص دارد.
هوش مصنوعی: چشم بیمار تو در حالت خوابیده و ابرو روی پیشانی او قرار دارد. چه خوب است که این بیمار، همواره باری را بر سر خود حس میکند.
هوش مصنوعی: پنهانی با ما سخنی بگویید، زیرا این بیمار مدت زیادی است که آرزوی نوشیدنی از آن شیرینی را دارد.
هوش مصنوعی: خورشید ما به لطف خدا، خوشیمن و نیکوست و پادشاه ما با نام خداوند، ستارهای فرخنده و خوشبختی است.
هوش مصنوعی: چون ماه هلالی زیبا، هر لحظه زیبایی و شکوهی از خود نمایان میکند. مانند صبح که در هر دمش روشنی و پاکی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شکایت و صدای سلمان در دل شب، در نهایت نتیجه داد. سرنوشت بیدار شده و خوشبختی در کنار اوست و تلاشش نیز او را یاری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.