گنجور

 
قطران تبریزی

ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری

ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری

آرام دل شهری و کام دل شاهی

خورشید بزرگانی و امید تباری

نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند

زیرا که تو شمشیر زن و شیر شکاری

جان را تعب افزائی چون جنگ سگالی

دل راطرب انگیزی چون باده گساری

ای روی تو تابنده بسان قمر و شمس

ای خوی تو بوینده تر از عود قماری

تا کی بود از رفتن و این آمدن تو

تا کی بود این خلق بدشواری و خواری

آرامش این لشگر و این شهر توئی بس

بی تو دل زاری کند و جسم نزاری

گه شهر بگرید که ره قلعه نوردی

گه قلعه بنالد چو ره شهر گذاری

گاه آن را خواری کنی و این را دردی

گاه این را دردی کنی و آن را خواری؟

چون ماه بهر ماه ز ما روی بپوشی

تا ماه نشاط دل ما باری داری

رفتی و نشستی بحصار اندر خرم

تو شاد بقلعه قدح و باده شماری

دانند همه کس که خداوند منی تو

بیروی خداوند بود بنده بزاری

آنکس که ز هجران بسی زاری دارد

از هجر خداوند فزون تر دارد زاری

تا دشت نبو روز کند فرش معنبر

تا کوه بدیماه کند برف گذاری

هرگز نکناد از تو تهی گیتی گردون

هرگز نکناد از تو جدا عالم باری

 
 
 
فرخی سیستانی

ای باد بهاری خبر از یار چه داری

پیغام گل سرخ سوی باده کی آری

هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید

گویی همه شب سوخته ای عود قماری

زلف بت من داشته ای دوش در آغوش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری

وز لشکر نوروز برآورد دماری

دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری

سازم ز جمال تو من امروز بهاری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری

با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری

برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین

چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری

خورشید نماینده بتی ماه جبینی

[...]

مولانا

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری

در سلطنت فقر و فنا کار تو داری

ای رخت کشیده به نهان خانه بینش

وی کشته وجود همه و خویش به زاری

پوشیده قباهای صفت‌های مقدس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری

جان در غم عشق تو بدادیم به زاری

دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر

زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری

تا چند بگریم من و تا چند بنالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه