مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است
که حضرتت به حقیقت، مقام محمود است
دریچه نظر و رهگذار خاطر من
جز از خیال تو، بر هرچه هست، مسدود است
اگر ز دل غرض توست صبر، معدوم است
وگر مراد تو از من وفاست، موجودست
صبا ز رهگذر کوی توست، غالیه سا
بس است باد صبا را، اگر همین سود ست
به چهره، خاک درت را نمیدهم زحمت
از آنکه چهره به خوناب دیده، پالودست
پناه بر دل من، به سایه زلفت
چه سایهایست که بر آفتاب ممدود است؟
به بندگی، از ازل، با تو بستهام عهدی
چگونه ترک کنم عادتی که معهود است؟
ز شوق بزم تو در دیده و دل سلمان
مدام، اشک صراحی و ناله عودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و ارادت عمیق شاعر به معشوق اشاره دارد. شاعر میگوید که مقصود او در هر دو جهان، چهره محبوبش است که مقام والایی دارد. او بیان میکند که تمام افکار و احساساتش تنها به خیال محبوب مشغول است و اگر دلش صبر داشته باشد، به خاطر محبت اوست. همچنین، از نسیم صبا یاد میکند که به خاطر محبوبش خوشبو شده و میگوید که حتی نیازی به زیبایی ظاهری نیست چرا که عشقش به محبوب، چنان عمیق است که به نظرش فراتر از زیباییهای دنیا است. شاعر از زلف محبوب به عنوان سایهای که بر آفتاب میافکند یاد میکند و اینکه او از ازل با محبوبش پیمانی بسته و ترک این عادت برایش غیرممکن است. در انتها، او از شوق و عشقش نسبت به محبوب، به اشک و ناله اشاره میکند که در بزم او برایش جاری است.
هوش مصنوعی: من از هر دو جهان فقط به وجود تو اهمیت میدهم، زیرا حقیقتاً مقام و منزلت تو بسیار والاست.
هوش مصنوعی: چشم و دل من تنها به یاد تو باز است و هر چیز دیگری برایم بسته و بیمعنی است.
هوش مصنوعی: اگر صبر تو به خاطر نیت و هدفی از دل تو باشد، در حقیقت وجود ندارد؛ اما اگر خواسته و آرزوی تو از من وفاداری باشد، آن وفاداری وجود دارد.
هوش مصنوعی: باد صبا از مسیر کوی تو میوزد، و برایم بوی خوش غالیه کافی است، اگر همین احساس را داشته باشم.
هوش مصنوعی: به خاطر چهرهات، هیچگاه نمیخواهم خاک را به تو بدهم، زیرا چهرهات به خاطر اشکها و غمها، نیاز به پاکی دارد.
هوش مصنوعی: به دل من پناه میبرم، زیرا چه سایهای بر آفتاب میافکند که تنها زیر زلفهای توست؟
هوش مصنوعی: از آغاز، من به بندگی تو عهدی بستهام. چگونه میتوانم عادتی را که برایم معمول شده، ترک کنم؟
هوش مصنوعی: سلمان به خاطر عشق به محفل تو همیشه در چشمانش اشک و در دلش نالهای مانند صدای عود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شنیده ام که در این طارم زراندود است
خطی که عاقبت کار جمله محمود است
درآن مقامکه عرض جلال معبود است
غبار نیستی ماست آنچه موجود است
جهان بیجهتی قابل تعین نیست
به هرطرفکهاشارتکنیم محدود است
مشو محاسب غفلت به علم یکتایی
[...]
به پیش آتش چهر توزلف تو دود است
ز دود توست مرا دیده گریه آلود است
تو رابه معرکه حاجت به خود وجوشن نیست
که موی بر سر ودوش تو جوشن وخود است
رسم به وصل توهر چند زودتر دیر است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.