گنجور

 
بیدل دهلوی

درآن مقام‌که عرض جلال معبود است

غبار نیستی ماست آنچه موجود است

جهان بی‌جهتی قابل تعین نیست

به هرطرف‌که‌اشارت‌کنیم محدود است

مشو محاسب غفلت به علم یکتایی

احد شمردنت اینجا حساب معدود است

خموش تا نفست ما و من نینگیزد

نهال شعله به هرجاست ریشه‌اش دود است

ز نقد و جنس خود آگه نه‌ای درتن بازار

اگر به فهم زبان هم رسیده‌ای سود است

نیاز تا نبری‌، رمز ناز نشکافی

به هرکجا اثر سجده‌ای‌ست مسجود است

بیاض دیدهٔ یعقوب ناامیدی نیست

در انتظار بهی‌، داغ ما نمکسود است

ز سرنوشت مپرسید، منفعل رقمیم

جبین، خطی‌که نشان می‌دهد، نم‌اندود است

قبول اگر طلبی‌، نیستی‌گزین بیدل

که غیرخاک شدن هرچه هست مردود است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است

که حضرتت به حقیقت، مقام محمود است

دریچه نظر و رهگذار خاطر من

جز از خیال تو، بر هرچه هست، مسدود است

اگر ز دل غرض توست صبر، معدوم است

[...]

شیخ بهایی

شنیده ام که در این طارم زراندود است

خطی که عاقبت کار جمله محمود است

بلند اقبال

به پیش آتش چهر توزلف تو دود است

ز دود توست مرا دیده گریه آلود است

تو رابه معرکه حاجت به خود وجوشن نیست

که موی بر سر ودوش تو جوشن وخود است

رسم به وصل توهر چند زودتر دیر است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه