دل من زنده میگردد به بوی وصل دلداران
دماغم تازه میدارد نسیم وعده یاران
الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را
که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران
شبی احوال بیماران بپرس از شمع مومن دل
که بیمارست و میسوزد همه شب بحر بیماران
مرا ای لعبت ساقی ز جام لعل شیرینت
بده کامی که در تلخی سر آمد عمر میخواران
به هشیاران مده می را به مستان ده که در مجلس
قدح خون در جگر دارد، مدام از دست هشیاران
صبا از کوی او بویی، بجان گرمی دهد اینک
نشسته بر سر کویند و جان بر کف خریداران
بهر یک موی چون سلمان گرفتاریست در بندت
گرفتارت کند ترسم، شبی آه گرفتاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال و هوای عشق و انتظار میپردازد. او با اشاره به بوی دلانگیز وصال محبوبان، از شوق و شادی ناشی از این عشق صحبت میکند. شاعر از صبح عاشقان و خورشید خوبان یاد میکند و درخواست میکند که به محبوبان بگوید تا چه مدت باید در آرزویشان سرگردان بمانند. همچنین، از درد و رنج بیماران عشق و دلتنگی آنها میگوید و از ساقی میخواهد که جام لعل خود را به او بدهد تا طعم شیرین عشق را بچشد. در پایان، شاعر به چالشهای عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق، همچون بندهایی، انسان را گرفتار میکند و او را به شدت متأثر میسازد.
هوش مصنوعی: دل من با بوی محبوبان زنده و شاداب میشود و نسیم وعده یاران، روح و جانم را تازگی میبخشد.
هوش مصنوعی: ای صبح امیدواران، به خورشید زیبا بگو که هواداران تو چندین بار در کوی تو مانند ذرات ریز در حال گردیدن هستند، پس تا کی باید چنین بمانند؟
هوش مصنوعی: شبی از شمع مؤمن دل حال بیماران را بپرس که او نیز مثل آنها در رنج و ناراحتی است و تمام شب را میسوزد.
هوش مصنوعی: ای معشوقه جان، از جام لعل و شیرین خود به من بنوشان که عمر کسانی که در مستی به سر میبرند، در تلخی سپری شده است.
هوش مصنوعی: به عاقلها شراب نده، بلکه به مستها بده؛ زیرا که در جمع، دلهای دردمند و غمگینی هستند که از دست عاقلها همیشه در عذاباند.
هوش مصنوعی: نسیم از آن کوی بویی به همراه دارد که جان را گرم میکند. اکنون نشستهاند در کنار آن کوی و جان خریداران به دستشان است.
هوش مصنوعی: هر موی تو مثل سلمان (علیهالسلام) برای من یک دردسر و مشکل است و اگر در بند تو بیفتم، میترسم شبی مثل دیگران ناله کنم و از گرفتاریهایم بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را چه میترسانی از باران
گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی
[...]
دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلداران
دگر با یادم آوردی قدیمی صحبت یاران
ز خاکت بوی عهد یار مییابد دماغ من
زهی!بوی وفاداری، زهی!خاک وفاداران
خوشا آن فرصت و آن عیش و آن ایام و آن دولت
[...]
نگارا عزم آن دارم که گر بر رغم اغیاران
ز راه لطف و دلجوئی در آئی از در یاران
کنم دنیا و دین هر دو فدای خاک پای تو
چه وزن آرد کله جائی که سر بخشند عیاران
گر از خاک سر کویت برد باد صبا گردی
[...]
چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران
چو تاب طرّه بنمودی ببردی آب طرّاران
ترا بر اشک چون باران من گر خنده می آید
عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران
چو فریاد گرفتاران بگوشت می رسد هر شب
[...]
از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران
همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران
تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان
قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران
همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.