گنجور

 
ابن یمین

نگارا عزم آن دارم که گر بر رغم اغیاران

ز راه لطف و دلجوئی در آئی از در یاران

کنم دنیا و دین هر دو فدای خاک پای تو

چه وزن آرد کله جائی که سر بخشند عیاران

گر از خاک سر کویت برد باد صبا گردی

زند در مشک چین آتش بریزد آب عطاران

پریشانی زلف خود مپرس الا ز چشمانت

که احوال شب تیره نداند کس چو بیماران

ببازار غم عشقت دلم تا گشت سودائی

ز من نقد روان بردی بطیره همچو طراران

ز تاب آتش عشقت شدم با خاک ره یکسان

هوادار توام آخر مریز آب هواداران

مرا ایدوست در عشقت چه باک از طعنه دشمن

چو شد ابن یمین غرقه کجا اندیشه باران

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش

چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران

گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی

[...]

اوحدی

دلا،خوش کرده ای منزل به کوی وصل دلداران

دگر با یادم آوردی قدیمی صحبت یاران

ز خاکت بوی عهد یار می‌یابد دماغ من

زهی!بوی وفاداری، زهی!خاک وفاداران

خوشا آن فرصت و آن عیش و آن ایام و آن دولت

[...]

خواجوی کرمانی

چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران

چو تاب طرّه بنمودی ببردی آب طرّاران

ترا بر اشک چون باران من گر خنده می آید

عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران

چو فریاد گرفتاران بگوشت می رسد هر شب

[...]

سلمان ساوجی

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران

دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران

الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را

که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران

شبی احوال بیماران بپرس از شمع مومن دل

[...]

جلال عضد

از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران

همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران

تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان

قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران

همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه