در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
میکشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش
دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان
بزم رندان خرابات پر از «نوشانوش»
قصه حال پریشان من امشب زغمت
به درازی چو سر زلف تو بگذشت ز دوش
عاقلا پند من بیدل بیهوش مده
می به من ده که ندارم سر عقل و دل و هوش
در خرابات مغان دلق مرقع نخرند
برو ای خواجه برو دلق مرقع بفروش
جامه زرق و لباسات در این ره عیب است
آشکارا چه کنی خرقه قبا ساز و بپوش
گر چو شمعت بکشد یار از و روی متاب
ور چو چنگت بزند دوست ز دستش مخروش
آتش شوق رخت جرعه صفت سلمان را
آبرو ریخته بر خاک در باده فروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای مستی و شوق و عشق میپردازد. شاعر در خرابات، جایی که مغان و رندان به خوشگذرانی میپردازند، احساسات خود را بیان میکند. او از نوشیدن باده و زیبایی معشوقش میگوید و حال پریشان خود را به تصویر میکشد. در این حال، به دیگران پند میدهد که عاقلان را نباید غافلگیر کرد و باید از لذتهای زندگی بهرهبرد. شاعر به کنایه به زرق و برقها و ظاهرگرایی نیز انتقاد میکند و تأکید میکند که عشق و شوق واقعی از درون انسان میجوشد. در نهایت، شوق و آتش عشق را با نوشیدن باده و یاد معشوق پیوند میزند.
هوش مصنوعی: در میخانه، عدهای مست و شاداب شب گذشته مرا به راحتی به حالتی شبیه به موهای تو میکشیدند.
هوش مصنوعی: در میخانه، دیدم که از شراب خوشمزه و لبهای زیبا، بزم جوانان پر از شادی و لذت است.
هوش مصنوعی: حالت نگرانکننده من در این شب آنقدر طولانی بود که مثل بلندی موهای تو از غم گذشت.
هوش مصنوعی: عاقلانه است که به من نصیحت نکنید، زیرا من در حالتی هستم که توانایی فکر کردن و درک کردن را ندارم. به جای این، نوشیدنی به من بدهید، چون به من اصلاً عقل و دل و هوش برای تفکر نمیرسد.
هوش مصنوعی: در میخانههای مغان، لباسهای پاره و زشت نمیفروشند. ای آقا، برو! برو و آن لباس کهنه و پاره را بفروش.
هوش مصنوعی: لباسهای زیبا و زرق و برقدار در این مسیر عیب و نقصی واضح به شمار میآید. پس چه باید کرد؟ چارهاش این است که لباسهای ساده و زاهدانه بپوشی.
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو مانند شمع بر خویش سایه افکند، روی خود را برنگردان. اما اگر دوستی چون چنگ به تو برخورد کند، از دستش نرنج.
هوش مصنوعی: آتش عشق تو نام و حیثیت سلمان را در برابر فروشنده باده به زمین انداخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
[...]
اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش
حلقه بندگی میراتابک بر غوش
چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا
دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش
تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ
[...]
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست
حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش
دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری
[...]
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
گریه می آیدم از دور به آواز بلند
که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش
سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.