گنجور

 
سلیم تهرانی

بهار گل دولت اسلام خان

که دارد ازو این چمن آب و تاب

بنایی به بنگاله بنیاد کرد

که برجش بود نام و قصرش خطاب

حصار فلک را بسی گشته است

ندیده ست برجی چنین آفتاب

عمارت نمی دارد این قدر و شان

سپهری بنا کرده از خاک و آب

ز فیض هوایش، چو طوطی سزد

شود سبز اگر بال مرغ کباب

دهد مستی از بس به کیفیت است

درو جام روزن چو جام شراب

رقم زد پی سال تاریخ او

خرد «شاه برج مه و آفتاب»

 
 
 
عیوقی

معلم به تعلیم شد در شتاب

که تا هر دو گشتند فرهنگ یاب

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
مسعود سعد سلمان

رخ زرد کرد آن رخ رنگریز

که بالاش سروست و رخ آفتاب

بشستش پس از رنگ آب دو چشم

که شست آب هجران از آن هر دو خواب

بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه