بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است
ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است
هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد
بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است
قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست
سرنوشت من و زلف تو به یک مضمون است
اثر عشق ز سیمای اسیران پیداست
شمع در انجمن و پرتو او بیرون است
دل آوارهٔ ما شکوه ز غربت نکند
سایهٔ خویش، سِیَهْخانهٔ این مجنون است
کام عاشق چو درآید به بغل، میمیرد
غنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است
دل که در پای خُم افتاده سلیم از مستی
حکمتی یافته، همسایهٔ افلاطون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس درد و غم ناشی از دوری معشوق و عشق ناتمام است. شاعر در بزم شادی بدون محبوبش خود را محزون و بیقرار مییابد و با توصیف غم و زیبایی عشق، به تصویرگری از حالات درونی خود میپردازد. او اشاره میکند که دیگران با دیدن زیبایی محبوبش آن را به گل تشبیه میکنند و خود را در سرنوشت نامناسبی میبیند. دل آواره او غم غربت دارد و عاشق واقعی که در گیر و دار عشق است، دچار نوعی جنون است. در نهایت، شاعر به تاثیر عشق بر زندگی و داناییای که از مستی و عشق به دست میآورد اشاره میکند.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، در جشن و شادمانی، دل من چقدر غمگین و ناراحت است. لیوان شراب را در دست دارم، اما به جای خوشحالی، درد و رنج زیادی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به کفش او نگاه کند، فکر میکند که در دست او دسته گلی دارد، زیرا که انعکاس چهرهاش در آیینه آنقدر زیبا و گلگون است.
هوش مصنوعی: قسمت ما در این دنیا آرامش ندارد؛ سرنوشت من و موهای تو به یک ماجرا پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: عشق در چهرهی افرادی که تحت تاثیر قرار گرفتهاند، به وضوح نمایان است. مانند شمعی که در جمع میدرخشد، نور آن نیز به بیرون تابیده میشود.
هوش مصنوعی: دل ما که در آوارگی و پریشانی به سر میبرد، از تنهایی و دوری شکایت نمیکند. سایه خود او، نشان از دیوانگی اوست و این دیوانگی به نوعی خانه و مکان او شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به خواستههای خود برسد، زیبایی و طراوت از بین میرود و در واقع، آنچه که بر شاخ گل است، به نوعی علامتی از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: دل که در پای خُم افتاده، بهواسطهٔ مستی به حکمت و دانشی دست یافته است که او را در سطح همسایهٔ افلاطون قرار میدهد. این جمله نشان میدهد که حقیقت و معرفت ممکن است از تجربیات عمیق و گاه غیرمنتظره به دست آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است
بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است
غم دل سوخت مرا پیش که آرم بزبان
قصه درد درونم که ز حد بیرون است
شده از ناوک آهم دل گردون مجروح
[...]
دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست
دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است
معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است
صورت دشمنی آن به که نگویم چونست
دامن عصمت گل چون دردا ز صحبت خار
[...]
اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است
سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است
کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است
پر ز عشق است، اگر کوه و اگر هامون است
کیست، کو خانه خراب هوس دنیا نیست؟
یکی از خاک نشینان درش، قارون است
پیش پاکان، همه اقبال جهان ادبار است
[...]
بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است
غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است
بید بی سرو خوش آینده نباشد در باغ
آری آزادگیی لازمهٔ مجنون است
راستان را نبود ف رق زهم در باطن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.