هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است
بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است
غم دل سوخت مرا پیش که آرم به زبان
قصه درد درونم که ز حد بیرون است
شده از ناوک آهم دل گردون مجروح
رنگ خون است شفق نیست که بر گردون است
لب شیرین ترا چون ورق گل خوانم
کان صحیفه نه بدین خط و بدین مضمون است
دل دمی نیست که یاد لب لعلت نکند
گریه دیده پر خون ز دل محزون است
چه غم از هجر گرت هست کمالی در عشق
رخ لیلی همه جا در نظر مجنون است
خواب را کشت فضولی غم او در دیده
این که بر چهره ام از دیده روان شد خون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او میگوید که حالش همواره تحت تأثیر عشق محبوبش دچار تغییر و دگرگونی است و نمیداند چگونه این احساسات را بیان کند. غم و درد درونش بسیار فراوان است و نمیتواند آن را به راحتی به زبان بیاورد. او از اثرات عشق و غم بر دل و جانش صحبت میکند و میگوید که حتی خوابش را نیز تحت تأثیر عشق و درد از دست داده است. در نهایت، با اشاره به زیبایی محبوب، توضیح میدهد که یاد او هیچگاه از دلش فراموش نمیشود و همیشه در ذهنش حاضر است.
هوش مصنوعی: هر لحظه حال من به خاطر عشق تو دگرگون میشود. نمیدانم چگونه حال خود را توصیف کنم و چه بگویم که چه احساسی دارم.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، باعث شده که نتوانم به راحتی دربارهاش صحبت کنم. درد و رنجی که درونم احساس میکنم، آنقدر عمیق و شدید است که نمیتوانم آن را به کلام بیاورم.
هوش مصنوعی: دل آسمان از زخم آه من به رنگ خون درآمده است، این شفق نیست که بر آسمان دیده میشود.
هوش مصنوعی: من زبان شیرین تو را مانند ورق گل میدانم، زیرا این نوشته به این خط و مضمون نیست.
هوش مصنوعی: دل هیچگاه از یاد لبهای زیبا و شیرین تو غافل نمیشود و اشکهای چشمانم از درد و اندوهی که در دل دارم، پر شده است.
هوش مصنوعی: اگر در عشق مشکلی از جدایی داری، نگران نباش؛ زیرا زیبایی و کمال عشق، همیشه در ذهن یک عاشق مانند مجنون، تصویر لیلی است.
هوش مصنوعی: فضولگر به دلایلی باعث شده که خواب از چشمانم برود و غم او در چشمانم به وضوح نمایان است، چهرهام چنان دردمند است که گویی از چشمم خون میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست
دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است
معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است
صورت دشمنی آن به که نگویم چونست
دامن عصمت گل چون دردا ز صحبت خار
[...]
اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است
سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است
بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است
ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است
هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد
بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است
قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست
[...]
کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است
پر ز عشق است، اگر کوه و اگر هامون است
کیست، کو خانه خراب هوس دنیا نیست؟
یکی از خاک نشینان درش، قارون است
پیش پاکان، همه اقبال جهان ادبار است
[...]
بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است
غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است
بید بی سرو خوش آینده نباشد در باغ
آری آزادگیی لازمهٔ مجنون است
راستان را نبود ف رق زهم در باطن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.