آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است
آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است
آن چه ناز تو فزون میکند و رحم تو کم
اثر صبر کم و نالهٔ بسیار من است
آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست
آن چه آسان نشود هرگز از آن کار من است
غمگسارم تویی و بی تو چنانم که کنون
دشمن من به غم عشق تو غم خوار من است
سیر شد چرخ جفا پیشه ز آزردن من
وان جفا پیشه همان در پی آزار من است
واقف از حال درون چون نشود دلبر من
جای او در دل و دل واقف اسرار من است
کیست گفتم که به بازار محبت خجل است
کآورد جان به بها گفت خریدار من است
روی بیداری و خواب آن چه ندیده است (سحاب)
دیدهٔ بخت من و دیدهٔ بیدار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات درباره عشق و درد ناشی از آن صحبت میکند. شمعی که نورش از چهره محبوبش میتابد، نماد روشنایی و شادی اوست. احساس ناز و رحمت محبوب، او را بیشتر دچار عذاب میکند و صبرش را کم میسازد. او در غم عشق، هیچ کسی را بهتر از محبوبش نمیداند و آزارها و ظلمهای دنیا را تحمل میکند. شاعر از درون خود میگوید که محبوبش از حال او باخبر نیست و جای او همیشه در دلش خالی است. او همچنین به بازار عشق اشاره میکند و این که برخی با جانشان معامله میکنند تا محبوبی به دست آورند. در نهایت، شاعر به چشم بیدار خود اشاره میکند که به دنبال چیزی واقعی و مقدس است.
هوش مصنوعی: آنچه که باعث روشنی و روشنی در زندگی من میشود، چهره زیبای یارم است و آنچه که باعث روشنایی در شب تار من است، در واقع به آن شمعی که نمیسوزد مربوط میشود.
هوش مصنوعی: آنچه زیبایی و دلنوازی تو را بیشتر میکند و رحم و شفقت تو را تحت تأثیر قرار نمیدهد، صبر کم من و نالههایم است.
هوش مصنوعی: آن چه که میتواند مشکلات دیگران را حل کند، در صحبتهای تو نهفته است. اما چیزی که هیچگاه برای من آسان نخواهد بود، همان کار خودم است.
هوش مصنوعی: تو مایهی آرامش منی و بدون تو به حالتی گرفتار شدهام که اکنون حتی دشمنم به خاطر درد عشق تو به من ترحم میکند.
هوش مصنوعی: تقدیر و زمان دیگر به من آسیب نمیزنند و این آزارگر که همیشه در پی آزار من بوده، هنوز هم به دنبال آزار من است.
هوش مصنوعی: وقتی دلبر من از حال درون من آگاه نیست، در دل من جایی ندارد و در حقیقت، دل من به خوبی از رازهای درونم آگاه است.
هوش مصنوعی: گفتم چه کسی در بازار عشق شرمنده شده است، چون جانش را با قیمت آورده و میگوید خریدار من هستم.
هوش مصنوعی: بخت و شانس من آن چیزی را دیده که نه در خواب دیدهام و نه در بیداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
[...]
در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است
تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است
هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
[...]
محتسب بر حذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار من است
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
[...]
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر
نالهٔ بیاثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.