در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است
تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است
هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
ذوق آن نالهٔ من جو که ز گفتار من است
ساقی مست خرابات جهان شد جانم
شاهد سرخوش من خدمت خمار من است
برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
هر که مخمور بود همچو تو اغیار من است
زاهدی کار من رند نباشد حاشا
عاشقی کسب من و باده خوری کار من است
لوح محفوظم و گنجینه و گنج العرشم
سینهٔ سید من مخزن اسرار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و عمیق شاعر نسبت به محبوبش اشاره دارد. شاعر در میگوید که دل و جان او در عشق و یاد آن یار معشوقش است و تمام زیباییها و لذتها را در وجود او میبیند. وجود محبوب برایش نقطهی روشنی و امیدواری است و هر صدای ناله و گریهای که به گوشش میرسد، ناشی از عشق و دلتنگی اوست. او همچنین به مستی عشق و بادهخواری اشاره میکند و عقل را از خود دور میکند، زیرا عشق و حال مستی برایش مهمتر از تفکر و عقل است. در نهایت، او محبوب را گنجینه اسرار و حقیقت زندگیاش میداند.
هوش مصنوعی: در دل من، خانهای برای معشوقم وجود دارد و گوشهای از چشمان من، محل خصوصی او است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی او نگاهی داشته باشد، عشق و محبتش را احساس میکند و برای او نظر خاصی دارد. من نیز با ورود نور زیباییاش، بیناییم روشن شده و به عشقش در آمدهام.
هوش مصنوعی: هر جا که صدای نالهای از دور به گوشت برسد، بدان که آن ناله از دل من برمیخیزد و نشاندهندهٔ درد و احساس من است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در این دنیای غبارآلود، جان من به شادیهای تو وابسته است و دل خوشی من در خدمت نوشیدنی مستی است که به من میدهی.
هوش مصنوعی: برو ای عقل، چون من در مستی غرق شدهام و تو در حالت خمار به سر میبری. هر کس که در مستی باشد و مانند تو خمار، برای من بیگانه و بی اهمیت است.
هوش مصنوعی: زاهد (چشم پاک) کار من نیست و به عشق و مینوشی مشغولم. عشق برای من منبع کسب و کار است و بادهنوشی جزو زندگیام محسوب میشود.
هوش مصنوعی: دوست عزیزم، سینهٔ سید من محل نگهداری اسرار من است و همچنین مانند لوحی محفوظ و گنجینهای ارزشمند برای من میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
[...]
محتسب بر حذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار من است
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
[...]
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر
نالهٔ بیاثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
[...]
آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است
آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است
آن چه ناز تو فزون میکند و رحم تو کم
اثر صبر کم و نالهٔ بسیار من است
آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.