گنجور

 
سحاب اصفهانی

چنان در بزم غیر امشب غمین از وصل جانانم

که هردم شاد سازند از نوید روز هجرانم

چو اندیشم ز جور پاسبان و منع دربانش

که در آن کوز چشم این و آن از ضعف پنهانم

گرم زین پیش یک گل بود دایم زینت دامان

کنون باشد ز خون دل بسی گلرنگ دامانم

گرم از پرتو یک شمع روشن بود بزم امشب

هزاران شمع از آه آتشین بین در شبستانم

به ترک غیر دیشب بسته پیمان با من و امشب

به بزم او کشد پیمانه یار سست‌پیمانم

به حسن از ماه من چندان که باشد کم مه کنعان

من از بی‌طاقتی افزون (سحاب) از پیر کنعانم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم

گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم

به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم

به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم

به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من

[...]

انوری

ترا من دوست می‌دارم ندانم چیست درمانم

نه روی هجر می‌بینم نه راه وصل می‌دانم

نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم

نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم

دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم

مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم

دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی

چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم

مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایب‌ها

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم

قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نِه

[...]

حکیم نزاری

مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم

ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم

اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم

نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم

چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه