خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش
جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش
نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم
که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش
نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم
به امید وفای وعده ی خوش انتظاری خوش
بود زان شهریارم شهر دل ویران و حیرانم
که چون ویران شود شهری که دارد شهریاری خوش؟
غمم از غمگساران گرچه دایم در دل ست اما
نباشد نا خوش آن غم را که باشد غمگساری خوش
نه وصلش خوش بود نه هجر و نه شادی نه غمناکی
خطا گوید که گوید عشق بازی هست کاری خوش
بود در صید گاهت شهسوارا تا کیم حسرت؟
بر آن صیدی که از دنبال دارد شهسواری خوش
(سحابا) همچو مرهم بر دل عشاق خار غم
خوش است اما اگر خاری بود از گلعذاری خوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد ایام خوشی میاندیشد که در کنار یار دلخواهش بوده است. او از روزهای تلخی که بدون آن یار سپری کرده، شکیبایی ندارد و به عشق و دلباختگی خود اشاره میکند. شاعر احساس میکند که عشق با تمام درد و غمهایش، هنوز زیبا و دلنشین است. او به این نکته اشاره دارد که عشق نه تنها در وصال خوشحالکننده است، بلکه در غم و جدایی نیز جاذبهای خاص دارد. در نهایت، شاعر به زیباییهای عشق و غم عشق اشاره میکند و میگوید که حتی غم عشق هم میتواند مثمر ثمر باشد، اگر در آن امید و وفا وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چه روزگار خوشی بود وقتی که دوستی خوب در کنارم بود؛ اما حالا که دیگر آن دوست را ندارم، هیچ روزگار خوشی را تجربه نکردم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی دل را شکار کرده، اما میدانم که آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته که مانند یک پرندهی زخمی در خون خود میتپد. این وضعیت به خاطر جاذبه و زیبایی یک موجود دوستداشتنی و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: امشب آن شخص بازیگوش خبر از کشتن من داده است و من به خاطر وعدهاش به وفای او امیدوارم و انتظارم شیرین است.
هوش مصنوعی: من در شهری زندگی می کنم که دل من در آن ویران و گیج است. حالا تصور کن، چگونه می تواند شهری که پادشاهی خوب دارد، ویران شود؟
هوش مصنوعی: غم من هرچند همیشه در دل وجود دارد و از غمگساران نمیکاهد، اما این غم ناگوار نیست چرا که غمگساری خوشدل در کنارم است.
هوش مصنوعی: نه خوشی در وصال او بود، نه در دوریاش، نه در شادی و نه در غم. اگر کسی بگوید که عشق بازی لذتبخش است، به خطا گفته است.
هوش مصنوعی: در دامگاه تو، ای شاهزاده، تا کی انتظار خواهی کشید؟ به آن صید خوبی که از دنبالش یک شاهزاده شایسته است.
هوش مصنوعی: ابر به مانند پماد برای دل عاشقان، اگرچه درد و غم را تسکین میدهد، اما اگر این درد و غم ناشی از گلبرگهای زیبایی باشد، خوشایندتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش
سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را
چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش
همی بوییم هر ساعت همی نوشیم هر لحظه
[...]
کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گُلعِذاری خوش
الا ای دولتی طالع، که قدرِ وقت میدانی
گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش
هر آن کس را که در خاطر ز عشقِ دلبری باریست
[...]
شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش
کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش
دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این
اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش
خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم
[...]
دل هر کس به کاری خوش من و عشق نگاری خوش
که چون عشق نگاری خوش نباشد هیچ کاری خوش
چه خوش روزی بود خرم چه خرم روزگار خوش
که باشد دوستی از دوستی یاری ز یاری خوش
برآر امیدش ای امیدگاه من که خوش باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.