ز ممکنات توان دید طلعت او را
که یک یک آینهاند آن جمال نیکو را
گرش مشاهده خواهی ز خویش چشمبپوش
که او ز دیدهٔ خود بین نهان کند رو را
ز خویش گم شو و آنگه خدای را میجوی
که واجبست ز خود گم شدن خداجو را
تهی نکرده ز هر بو مشام کی شنوی
شمیم دلکش آن طرهٔ سمن بو را
رواست کار خدایی ز دوستدار خدا
که اتصال به آن بحر باشد این جو را
درآ به مذهب عشق و فسانه بین و فسون
میانهٔ ملل این شورش و هیاهو را
مگر صغیر نداند حکایتی جز عشق
که نیست جز سخن عشق بر زبان او را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جستجوی عشق الهی و شناخت خداوند است. شاعر به ما میگوید که برای دیدن زیباییهای خدا، باید از خود و محدودیتهای انسانی عبور کنیم. او اشاره میکند که هر آنچه در جهان وجود دارد، تنها آینهای از جمال الهی است. برای درک عمیقتر، لازم است از خود فاصله بگیریم و به عشق خدا نزدیک شویم. شاعر همچنین به اهمیت عشق در زندگی اشاره میکند و میگوید که عشق تنها حقیقتی است که باید درک شود. کل پیام شعر دعوت به ترک خودپرستی و حرکت به سوی عشق الهی است.
هوش مصنوعی: از میان موجودات، میتوان چهره او را دید، زیرا آن زیبایی خوب، همچون آینههایی هستند که هر کدام جلوهای از جمال او را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به شناختی واقعی از خودت برسی، باید از نگاه خود به خود فاصله بگیری و چشمپوشی کنی. زیرا او، یعنی خودت، از چشمان خودت پنهان میشود و به نوعی حضورش را مخفی میکند.
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن خدا، از خودت دل بکن و خود را فراموش کن؛ زیرا برای کسی که به دنبال خداست، ضروری است که از خود فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: آیا نمیشنوی که بوی دلنشین آن موی خوشبو چگونه فضای اطراف را پر کرده است؟ از این عطر و بوی خوش، هیچ چیز بیبهره نیست.
هوش مصنوعی: این کار که فرستاده خداوند است، برای کسانی که او را دوست دارند، مناسب است و اتصال به آن حقیقت بزرگ، این جریان را به حرکت در میآورد.
هوش مصنوعی: وارد مکتب عشق شو و داستانهای آن را ببین، و در میان ملتها این جنجال و شور و هیاهو را نظاره کن.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حتی یک کودک هم میداند که تنها داستانی که وجود دارد، داستان عشق است و او هیچ سخنی جز عشق بر زبان نمیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شه صدور و خداوند من شهاب الدین
توئی که محض وفائی مر این وفاجو را
به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا
محل صدق و وفائی مر این دعاگو را
ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب
[...]
به زیر طاق دو ابرو ساحرند او را
که کرده اند مسخر عموم اردو را
مرا به خیره ملامت چی می کند بد گوی
چگونه دوست ندارند روی نیکو را
به سیل دیده ی من بنگرید اگر خواهید
[...]
بس است تیغ تغافل من بلاجو را
مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را
کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟
که آورد به سرای من آن پریرو را
چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز
[...]
جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را
به قبله ی عربی آورد عجم رو را
شفیع روز قیامت، محمد مرسل
که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را
شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی
[...]
بهگلشنیکه دهم عرض شوخی او را
تحیرآینهٔ رنگ میکند بو را
خموشگشتم و اسرار عشق پنهان نیست
کسی چه چارهکند حیرت سخنگو را
سربریدههماینجا چوشمع بیخواباست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.