عادت ابروی تست فته در انداختن
آفت عالم شدن تیغ به قهر آختن
زلف ترا شیوه است دل به بر آویختن
روی ترا در خور است دیدن و جان باختن
یکتنه خال تُراست شکوت غارتگری
از طرفی خاستن بر سپهی تاخن
ماند گرفتار خار گل که به رویت شکفت
گشت زمینگیر سرو، پیش تو زَ افراختن
ز آتش عشق تو جان گر بگذارد رواست
نیست در این سوز و تب چاره بگداختن
چشم شناسا نداشت هر که به جمعت ندید
کوردلان را سزاست دیدن و نشناختن
غفلت و نیسان ماست عادت بیچارگی
از تو فرامُش مباد عادت بنواختن
در غلیانم مغی بر در میخانه گفت
جان و سر اینجا بناست یکسره درباختن
در ره عشق ای صفی این بُوَد اول قدم
ز آتش دل سوختن با غم جان ساختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
پیش پریشان مکن از پی آشوب من
زلف گره بر گره جعد شکن بر شکن
ای ز رخت برده نور فر کلاه سپهر
وی ز لبت برده آب رنگ عقیق یمن
از لب تو شرم داشت مایهٔ مل در قدح
[...]
برسر کویت بسی کشته و مرده ولی
کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن
قالواخراسان اخرجت رشأ
لیس له فی جماله
فقلت لاتنکروامحاسنه
فمطلع الشمس من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.