گنجور

 
صفایی جندقی

خواهم از شوق زنم بوسه مکرر به دهانم

گاه و بیگاه که نام تو برآید به زبانم

گویم این غایت حسن است و ملاحت که تو داری

باز چون بنگرمت در نظر آیی به از آنم

در کمالات تو چندانکه سخن می کنم آخر

ناتمام است معانی که نگنجی به بیانم

سنگ و خاک ره دشمن شود از پستی و خواری

سر و جان در قدمت گر به محبت نفشانم

در جدایی تو عجب نیست که از من بشکیبی

من چه تدبیر کنم کز تو تحمل نتوانم

تا نیایی و به جای دل تنگم ننشینی

تو چه دانی که درین زاویه چون می گذرانم

بیش وکم راز تو تا گوشزد غیر نگردد

یک نفس جز دل خود کس نشنیده است فغانم

درمیان تو و من واسطه دل بود و خبر شد

ورنه او هم نشدی واقف اسرار نهانم

کس ندانست که گریان کیم ورنه صفایی

چشم مردم همه دیده است به رخ اشک روانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای خدایی که به جز تو ملک‌العرش ندانم

بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم

بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم

بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم

عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم

[...]

مولانا

من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم

نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم

نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم

نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟

هیچم از دنیی و عُقبیٰ نبرد گوشه خاطر

[...]

کمال خجندی

رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم

گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم

چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم

آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم

در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی

[...]

ناصر بخارایی

روزگاریست که من شیفتهٔ روی فلانم

روز و شب همچو سر زلف پریشانش از آنم

خرم آن مردن فرخنده که پیشم به عیادت

دوست بنشیند و جان در قدم دوست فشانم

آرزو می‌کندم پیش قدم‌های تو مردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه