آفتاب از آتش مهر تو اخگر پارهای
آسمان، طفل مسیحای تو را گهوارهای
چون توان سیر گلی کردن که از نازکدلی
نیستش از چشم نرگس طاقت نظارهای
میتوانم گفت در میدان ما صاحبدمی
گر توانی کرد یک دم چارهٔ بیچارهای
چند باشم همچو بلبل بینوا در این چمن
یا چو گل در قید گلشن با دل صدپارهای؟
اشک من هم میتواند یک دلی را نرم کرد
گر کند باران نیسان سبز سنگ خارهای
یار بیرحم است و قادر هرچه میخواهد میکند
نیست جز بیچارگی اینجا سعیدا چارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیباییهای عشق و رنج ناشی از جدایی اشاره میکند. او با استفاده از تصاویر طبیعی، مانند آفتاب و آسمان، احساسات و ناتوانیهای خود را در برابر عشق بیان میکند. شاعر به نازکی دل و طبع لطیف خود اشاره کرده و از بیصدا بودنش مانند پرندهای در باغ گل میگوید. همچنین او از قدرت اشکهایش برای نرم کردن دلها سخن میگوید و در نهایت به بیچارهگی و helplessness خود در برابر یار بیرحم و سختگیر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خورشید، از حرارت عشق تو شعلهای به آسمان میافروزد و بچهای که مانند مسیح است، به خواب ناز در گهوارهای است.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند زیبایی گل را ببیند، به خاطر آنکه دلش نرم و حساس است، نمیتواند زیبایی چشمهای نرگس را تحمل کند.
هوش مصنوعی: در میدان ما، اگر تو بتوانی برای بیچارهای یک لحظه کمکی کنی و او را از مشکلاتش نجات دهی، میتوانی بگویی صاحب دوستی هستی.
هوش مصنوعی: در این باغ، آیا به اندازه یک بلبل بیصدا میتوانم باشم یا مانند گلی که در محاصره باغ است، در حالی که دلbroken و پریشان دارم؟
هوش مصنوعی: اشک من میتواند باعث نرم شدن دل کسی شود، اگر مانند باران بهاری بر سنگ سختی بیفتد.
هوش مصنوعی: یار بیرحم و تندخو است و هر کاری که بخواهد انجام میدهد. در اینجا جز ناکامی و درماندگی برای سعید، چیزی وجود ندارد و چارهای نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
[...]
تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن بارهای
زین مناره شبه ابری . . . یگان چون بارهای
بدرگی، سرخی، درازی، کفتهای، آشفتهای
کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . نبارهای
فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی
[...]
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خارهای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
[...]
من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچارهای
عاشقی سرگشتهای از خان و مان آوارهای
نیست دلجویی که جوید خاطر دلخستهای
نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچارهای
چشم خونبارم اگر بر کوه خونافشان کند
[...]
شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هرسو قصد او خونخوارهای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.