عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیارهای
کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد
هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخسارهای
هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری
خون خلقی تازه یابی در خم هر تارهای
هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته
در میان عاشقان آوازهٔ آوارهای
نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند
نقش حق را آخر ای مستان کم از نظارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و تاثیر شگفتانگیز آن بر جان و عقل انسان است. شاعر عشق را به عنوان یک بلای شیرین و سرمستانه توصیف میکند که میتواند انسان را به جنون و شادی برساند. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که ایمان و کفر هر دو در جذابیت معشوق وجود دارد. شاعر همچنین به شور و هیجان ناشی از عشق اشاره میکند و از خونریزی و دردهایی که عاشقان تحمل میکنند سخن میگوید. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که محبت و رابطه انسان با حق، همواره باید در نظر گرفته شود و نباید از زیباییهای عشق غافل شد.
هوش مصنوعی: عقل و زندگیام را با شوخیهای عیبدار و بازیگوشیهای تو از دست دادهام، تو مانند نسیمی که از خاک برمیخیزد، بی آنکه آب داشته باشی، مثل شعلهای بیثباتی.
هوش مصنوعی: از این یکی جمال و زیبایی، بلای دلنشینی به وجود میآید. با لبهای شیرین خود، دل را در بازی و عشق مشغول میکنی، و در عین حال از درد و رنج، خون دل میخوری.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، ایمان فرد به واسطه زیباییها و جذابیتهای آن افزایش مییابد و در برخی مواقع، کافر با زیباییهای خود میتواند شک و تردید ایجاد کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این کفر و ایمان من تحمل کند، باید آنقدر زیبا باشد که مویش و چهرهاش به این اندازه دلربا باشد.
هوش مصنوعی: هر وقت به موهای زیبای او نگاه کنی، میتوانی خون تازهای از انسانها را در هر یک از حلقههای آن ببیند.
هوش مصنوعی: هر بار که ببینی دربارهٔ زیبایی و جذابیت موهای او در میان عاشقان صحبت میشود، مانند آوای دلانگیزی به گوش میرسد که خبر از شور و هیجان میدهد.
هوش مصنوعی: چینیان با جان و دل در خدمت نقش و تصویر خود هستند. ای مستان، از تماشای نقش الهی کم نگذارید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
هم بر آن وزن سنایی گفت سلمانی بچه
عقل و جانم برد شوخی، آفتی، پتیارهای
تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن بارهای
زین مناره شبه ابری . . . یگان چون بارهای
بدرگی، سرخی، درازی، کفتهای، آشفتهای
کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . نبارهای
فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی
[...]
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خارهای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
[...]
من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچارهای
عاشقی سرگشتهای از خان و مان آوارهای
نیست دلجویی که جوید خاطر دلخستهای
نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچارهای
چشم خونبارم اگر بر کوه خونافشان کند
[...]
شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هرسو قصد او خونخوارهای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
[...]
ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
میتواند مهربان کرد آن دل بیرحم را
آن که سازد آب و آتش جمع در هر خارهای
بیقراری گر کند معذور باید داشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.