بی حجابانه برآورده سر از دامن خاک
به هوای لب شکرشکنت پنجهٔ تاک
دست از حلقهٔ زلف تو چسان بردارم
بسته امید سر خویش تو را بر فتراک
عقل و فطرت دو اسیرند تو را در خدمت
کمترین بندهٔ فرمان تو باشد ادراک
ارض سجاده به میدان رضا افکنده
آسمان خانه به دوش است به راهت چالاک
همه سرگشته و حیران به تماشای رخت
هر چه هست از همه اشیا ز سمک تا به سماک
آشنا کس به کمال تو چسان می گردد
که تو دریای قدیمی و جهان چون خاشاک
یارب این غصه غریب است خدا را مپسند
شاد باشند رقیبان و سعیدا غمناک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و ابراز میدارد که نمیتواند از محبت و عشق او دست بردارد. او احساس میکند که عقل و فطرتش تحت تأثیر عشق به معشوق قرار گرفته و همه اجزاء عالم در حیرت و شگفتی از وجود او هستند. شاعر از خداوند میخواهد که این غم و غصه را برای او نپسندد و امیدوار است که دیگران در عشق شاد باشند، در حالی که خود دچار اندوه است.
هوش مصنوعی: به شکلی آزاد و بدون پوشش، سر از دامن زمین بلند کردهام تا به دنبال لبهای شیرینت باشم که مانند انگور خوشمزه است.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم دست از گیسوان تو بردارم در حالی که امیدم به سرنوشت تو وابسته است؟
هوش مصنوعی: عقل و فطرت مانند دو اسیر هستند و باید بگوییم که کمترین بندهای که تحت فرمان توست، توانایی درک و فهم دارد.
هوش مصنوعی: زمین مانند سجادهای در برابر تو، به احترام حضور تو گسترده شده است. آسمان نیز بر دوش خود بار وظایفی دارد و برای راه تو آماده و چالاک است.
هوش مصنوعی: همه در حالتی گیج و حیرتزده به تماشای چهره تو هستند و هر چیزی که وجود دارد از پایینترین موجودات گرفته تا بالاترین آنها، تحت تاثیر زیبایی تو قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به کمال و عظمت تو پی ببرد، زیرا تو همچون دریای وسیع و بیکران هستی و دنیا در برابر تو مانند خاشاکی کوچک و ناچیز است.
هوش مصنوعی: ای خدا، این اندوهی عجیب است و امیدوارم آن را نپسندی. بگذار رقبایم شاد و خوشحال باشند، و من غمگین و ناراحت بمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا
همتی بود که آن میشد و او بر فتراک
واینکه در خاک فتادست کنون هم زان نیست
که گزافیست ز دوران و بدی از افلاک
فلک از دور همی دیدش کی دانست او
[...]
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک
شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک
در دو عالم اگرم هیچ نباشد سهل است
چون تو هستی اگرم هیچ دگر نیست چه باک
ماه دیگر ز خجالت نزند خرگه حسن
[...]
باده پاک است و قدح پاک و حریفان همه پاک
عمر اگر در ره پاکان شودم صرف چه باک
به ریا طعنه مزن پیر مغان را که بود
ساحت عصمتش از وصمت این عارضه پاک
رفت در کوی تو صد سر که کسی تیغ ندید
[...]
کرد از خون جگر چرخ تنم را نمناک
که ز من گرد نیابد چو مرا سازد خاک
اثر باده نابست که در سر درد
بی جهت نیست که می خیزد و می افتد تاک
همه دم بر سر من سنگ بلا می آرد
[...]
نیست از گرد مذلت متواضع را باک
هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.