گنجور

 
سعیدا

زبان بستهٔ ما صوت بی صدا دارد

لب خموش به دل حرف آشنا دارد

به سعی هر که ابوجهل نفس کرده به چاه

قسم به عمرهٔ او کعبه اش صفا دارد

مه و ستاره و خورشید این غلط حرفی است

فلک ز گردش ایام داغ ها دارد

چرا چو چرخ فلک زلف سرکشی نکند

که آفتاب و مه و زهره و سها دارد

اگر به کعبه رود دل اگر به قدس خلیل

محبت نجف و شوق کربلا دارد

نشان قامت آن شوخ می دهد دل را

از آن به مصرع برجسته سرو جا دارد

در انتظار خدنگ تو صید رم کرده

دویده می رود و چشم بر قفا دارد

دلی که یافت سعیدا پناه در خم زلف

چه غم ز سایهٔ بال [و] پر هما دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد

ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عبید زاکانی

خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک

توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود

قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد

[...]

جامی

بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد

تن برهنه ما نقش بوریا دارد

بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی

ز گرد بالش خورشید متکا دارد

به دست راحت اقبال دهر غره مشو

[...]

اهلی شیرازی

دل شکسته ما گنجی از وفا دارد

بخر شکسته ما را که سودها دارد

مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است

که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد

جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
اسیری لاهیجی

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه