بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد
تن برهنه ما نقش بوریا دارد
بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی
ز گرد بالش خورشید متکا دارد
به دست راحت اقبال دهر غره مشو
که زخم سیلی ادبار در قفا دارد
به سنگ سر نه و آسوده زی ز درد سری
که بهر تاج گرانسنگ پادشا دارد
حضور دل که شه از ملک و مال جست و نیافت
به کنج مصطبه بی جست و جو گدا دارد
کسی که بر محک همتش بود زر و مس
به یک عیار چه حاجت به کیمیا دارد
به پشت پا زده جامی دو کون را و هنوز
ز فقر چشم خجالت به پشت پا دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد زندگی اشرافی و ظاهری میپردازد. شاعر با اشاره به زرق و برق سلطنت و زندگی مرفه، به ناپایدار بودن این زندگیها و زحمات بیفایده میپردازد. او تأکید میکند که ظاهری زیبا و مجلل، در واقع هیچ ارزشی ندارد و انسان باید به درون و حقیقت وجودی خود بپردازد. همچنین به این نکته اشاره میکند که انسانها نباید به مال و مقام وابسته شوند، زیرا در نهایت آرامش و سعادت در کمال انسانیت و از خودگذشتگی پیدا میشود. با زبانی استعاری، شاعر از زخمهای زندگی، بندگی و فقر سخن میگوید و نشان میدهد که واقعیات زندگی، گاهی حتی پیچیدهتر از ظاهر آناند.
هوش مصنوعی: زندگی پر از تجمل و ثروت شاهان برای ما بیمهر و بیمعناست، زیرا ما تنها در لباس ساده و بیزینت خود، هویت و وجود خود را داریم.
هوش مصنوعی: از آرزوهای بیهوده دست بکش؛ زیرا عمل عیسی (علیهالسلام) در بالای سرش، مانند بالشتکی است که در برابر خورشید قرار دارد.
هوش مصنوعی: به راحتی به خوشبختی و موفقیت خود مغرور نشو، چرا که پشت این خوشحالی، زخمهای سختی از ناگواریها و مشکلات وجود دارد.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به مشکلها و دردها فکر کنی، بهتر است آرامش خود را حفظ کنی، زیرا برای رسیدن به پاداشهای ارزشمند، انسان باید سختیها را تحمل کند.
هوش مصنوعی: کسی که دلش از wealth و قدرت دور شده و نتوانسته آنها را پیدا کند، در یک گوشهی ساده و بیادعا همچنان میتواند عشق و محبت داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که اراده و همت بالایی دارد، نیازی به چیزهای گرانبها و خاص ندارد؛ زیرا او میتواند با تلاش و کیفیت خود، هر دو ماده بیارزش را به یک اندازه ارزشمند کند.
هوش مصنوعی: شخصی به وضعیت و مشکلات خود توجهی نکرده و به زندگیاش ادامه میدهد، هر چند که همچنان آثار فقر و نیازمندی در چهرهاش مشهود است و احساس شرمساری از این شرایط او را رها نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد
ز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجد
دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد
ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود
[...]
خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد
قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود
قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد
کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد
[...]
دل شکسته ما گنجی از وفا دارد
بخر شکسته ما را که سودها دارد
مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است
که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد
جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود
[...]
زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد
هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد
بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست
بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد
جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت
[...]
فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد
که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد
بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور
کسی که ساخت سر سروری کجا دارد
دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.