گنجور

 
صائب تبریزی

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی

سفینه ای است که گردیده است دریایی

مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک

خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی

به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک

ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی

چگونه قطره کشد در کنار دریا را؟

به روزگار تو رحم است بر تماشایی

فلک ز جلوه او چون کتان ز هم می ریخت

اگر نظیر تو می بود مه به زیبایی

ز اشتیاق تو دست ز کار رفته من

فلاخنی است که سنگش بود شکیبایی

به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی

که باده نشائه خون می دهد به تنهایی

زبان خموش پسندیده است در پیری

ز شمع خوش نبود صبح مجلس آرایی

به عیب خویش چو صائب کسی که راه نبرد

گلی نچید ز نور چراغ بینایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی

نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان

نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!

وطواط

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی

چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی

مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو

کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟

زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا

[...]

سوزنی سمرقندی

بر من آمد دوش آن در چشم بینائی

ز بهر جستن تدبیر رای فردائی

هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد

بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی

چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کریم بار خدایا به ما توبه شائی

غریب نیست اگر بر همه ببخشائی

اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم

نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی

به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بزرگوارا در انتظار بخشش تو

نمانده است مرا طاقت شکیبائی

سه چیز رسم بود شاعران طامع را

نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی

اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه