نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن
با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن
جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت
پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن
تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان
خواهم این شطرنج با تو تا به پایان باختن
چون به لب بازی کتی در عشوه جان بازم منت
هرچه خواهد باخت باید با حریفان باختن
در میان گریه با زلف تو چون بازم نظر
روز باران نیست گوئی وقت چوگان باختن
دست بازی خوش بود که با تو گه با زلف تو
این میسر نیست الأ بر سر و جان باختن
با دهانش پیش آن عارض نظر بازی کمال
چون نوان کانگشتری در روز نتوان باختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و بازی احساسات است. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که باختن در عشق، حتی با وجود چهره غایب او، آسان نیست. عشق به نوعی شطرنج است که در آن جان و سر را به بازی میگذارد و کسی که در این بازی دست برنده را دارد، باید با حریفان خود تماشا کند. اشعار نشاندهنده عمق احساسات و دلتنگیهای شاعر است و نیز به زیبایی معشوق و چگونگی تأثیر او بر روح و درون شاعر اشاره میکند. در نهایت، شاعر به پیامدهای بازی عشق پرداخته و از احساسات و عواطفی که در این میان درگیرش میشود، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: عشق به چهرهی او مانند بازی نیست که بتوان به سادگی آن را پنهان کرد. باختن در این بازی که چهرهاش اینقدر دور و غایب است، کار آسانی نیست.
هوش مصنوعی: عاشق جانهای زیادی را در راه عشق فدای آن چهره زیبا کرده است. او از روی پاکبازی و صداقت به مقام و جایگاهی میرسد که نشاندهندهٔ بسیاری از باختنها و فداکاریهایش است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از من فاصله بگیری و جان و سر را به بازی بگذاری، من نیز در این شطرنج با تو بازی خواهم کرد تا زمانی که در نهایت ببازم.
هوش مصنوعی: وقتی که با زیبایی و ناز و کرشمه به لب بازی میکنی، باید آماده باشی که جانم را بفروشم. این یعنی هرچه ممکن است، باید برای معشوق و در برابر رقبای عشق آمادهٔ باختن باشی.
هوش مصنوعی: وقتی در حال گریه هستم و به زلفهای تو نگاه میکنم، احساس میکنم که مانند روز بارانی هیچ امیدی ندارم. انگار که زمان باختن در بازی چوگان رسیده است.
هوش مصنوعی: دست بازی زیبا و سرگرمکنندهای است که نمیتوان با موهایت آن را تجربه کرد، مگر اینکه با فدا کردن جان و سر خود انسان دست به آن بزند.
هوش مصنوعی: با دهانش چهره زیبا را ستایش میکند، مانند نوازندهای که در یک روز نتواند نغمات را اشتباه بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
[...]
شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن
در مقامرخانه رندان با همت در آی
تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن
در خرابات محبت کار سرمستان بود
[...]
کار عشاق است جان در عشق جانان باختن
عشق جانان در حقیقت نیست جز جان باختن
کر کنم جان در سر سودای وصلش باک نیست
زانکه در کوی سلامت عشق نتوان باختن
تا ز عاج و انبوسش گوی و چو کان کرده اند
[...]
با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن
بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن
بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم
خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن
تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف
[...]
پیش بردم در قمار عشق جانان باختن
صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن
گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند
گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن
بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.