با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن
بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن
بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم
خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن
تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف
جام جم را در کنار آب حیوان باختن
شیوه ها دارد محبت ورنه کار عقل نیست
یوسف افکندن به زندان عشق زندان باختن
کار بر اندازه ما نیست بس رسوایی است
زود همچون اهرمن مهر سلیمان باختن
بر امید التفات خضر نادانی بود
زورق اندر بحر و مرکب در بیابان باختن
عشق بی تعلیم می آید بر این معنی گواست
کودکان را عشق با هم در دبستان باختن
گر دلی داری دو عالم را به داوی برفکن
کس ندیدم برده باشد از هراسان باختن
ما مقام مرشیوگان را عادت است اول قدم
داو کردن دل پس ایمان بر سر آن باختن
گرد کوی ما چه گردی رو حریف ما نیی
با فقیران منعمان را نیست آسان باختن
لاف آن بهتر که در میدان سربازان زنیم
شرط دعوی نیست تنها گوی و چوگان باختن
هر قماری را که شرطی نیست ذوقی نیز نیست
از لب تو بوسه ای از ما گریبان باختن
می سزد مغلوب بودن لیک غیرت غالبست
عشق می خواهد ببازم لیک نتوان باختن
طاعت چل ساله را در عشق کافر زاده ای
بر سر بازار می باید به عصیان باختن
چیست می دانی «نظیری » وقت مرگ افلاس ما
جان به ساحل بردن و سامان به طوفان باختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و苦ی که از عشق و وابستگی به مسلمان زادگان میکشد، سخن میگوید. او تصمیم میگیرد که به کسانی که به آنها اطمینان دارد، عشق ورزد و امید دارد که با یک نگاه مهربان آنها را به خود جلب کند. شاعر احساس میکند که اعتکاف در عشق بینتیجه است و به فقدان خود میبالد، درست مانند یوسف که به زندان عشق رفته است. او به تأمل میپردازد که عشق بدون آموختن و تربیت است و کسانی که در دل خود دوستی دارند، نباید به راحتی از آن دست بکشند. شاعر همچنین به رقابت در عشق و چالشهای آن اشاره میکند و میگوید که برای عشق باید جان را فدای آن کرد و در نهایت از ناامیدی و پر آشوبی در زندگیش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دیگر نمیخواهم با مسلمان زادگان احساس وابستگی و دلباختگی داشته باشم. از این به بعد تصمیم دارم به کسی که از نژاد دیگری است و به نوعی ترسازاده به حساب میآید، ایمان بیاورم و به او اعتماد کنم.
هوش مصنوعی: من باید منتظر یک نگاه مهربان از تو باشم، چرا که مانند سرمهای که در چشم معشوقهها قرار میگیرد، باید خود را نثار تو کنم.
هوش مصنوعی: تشنهای که در جستجوی علم و معرفت مسیرهای سختی را پشت سر گذاشته، دیگر به آسانی نمیتواند خود را راضی کند. بسیار افسوسآور است که او در کنار برکهای که نماد زندگی و شناخت است، با گم کردن یک جام باارزش، ارزش تلاشهایش را ضایع کند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت راههای مختلفی دارد و این موضوع به منطقی بودن ربطی ندارد. نمیتوان یوسف را به خاطر عشقش در زندان انداخت، چون این عمل به نوعی شکست در مقام عشق محسوب میشود.
هوش مصنوعی: کارهایی که باید انجام دهیم از توان ما فراتر است و به همین دلیل زود با رسوایی روبهرو میشویم، مانند اهرمن که در برابر مهر سلیمان شکست خورد.
هوش مصنوعی: در دل امید توجه راهنمایی نادان نشسته است، مانند قایقی که در دریا یا اسبی که در بیابان بیهدف شده است.
هوش مصنوعی: عشق به طور طبیعی و بدون نیاز به آموزش به وجود میآید. این موضوع را میتوان از کشمکشهای بچهها در مدرسه به وضوح مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: اگر دلی داری، همه چیز را رها کن و به دلیری و شجاعت بپرداز. من کسی را ندیدهام که از ترس باختن، همه چیز را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در مسیر روحانی و معنوی، ابتدا باید قلب را تسلیم کرد و سپس بر ایمان و اعتقاد خود استوار شد. یعنی شروع کار، دل دادن به معنویت است و پس از آن، باید تمام وجود خود را به ایمان و باورهایی که انتخاب کردهایم، واگذار کنیم.
هوش مصنوعی: در اطراف ما چه شور و شوقی وجود دارد، اما تو حریف ما نیستی. با وجود ثروتمندان، شکست دادن افراد فقیر کار آسانی نیست.
هوش مصنوعی: بهتر است که در میادین نبرد فخر و لاف نزنیم؛ در اینجا نیازی به ادعا نیست، فقط کافی است که توبت و مهارت خود را نشان دهیم و باختن در بازی را بپذیریم.
هوش مصنوعی: هر قمار و بازیای که شرطی نداشته باشد، لذتی هم نخواهد داشت. همانطور که از لب تو بوسهای گرفتم، ما هم باختیم و دلمان شکنجه شد.
هوش مصنوعی: شایسته است که اگر باختی هم وجود دارد، عشق باعث میشود که انسان احساس غیرت و قدرت کند. من میخواهم در بازی عشق شکست بخورم، اما نمیتوانم باخت را قبول کنم.
هوش مصنوعی: کسی که سالها در راه اطاعت و بندگی قدم برداشته، حالا باید با عشق و شورش برسر بازار بیفتد، انگار که این عشق مثل کافری است که همه تلاشها و زحمات گذشته را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: نظیری در اینجا به بیپولی و مشکلات زندگی اشاره میکند. او میگوید که در لحظه مرگ، تمامی سختیها و دردها به پایان میرسد و انسان میتواند به آرامش و سکون برسد، همانطور که در میان طوفان زندگی، ممکن است انسان نظم و آرامش را از دست بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
[...]
شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن
در مقامرخانه رندان با همت در آی
تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن
در خرابات محبت کار سرمستان بود
[...]
کار عشاق است جان در عشق جانان باختن
عشق جانان در حقیقت نیست جز جان باختن
کر کنم جان در سر سودای وصلش باک نیست
زانکه در کوی سلامت عشق نتوان باختن
تا ز عاج و انبوسش گوی و چو کان کرده اند
[...]
نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن
با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن
جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت
پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن
تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان
[...]
پیش بردم در قمار عشق جانان باختن
صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن
گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند
گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن
بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.