ز بوستان تو عشق بلند می گویم
چو شبنم از گل روی تو دست می شویم
نمی توان دل مردم ربود و پس خم زد
سواد زلف ترا مو بموی می جویم
ز بس که تشنه بوی وفای نایابم
به دستم ار گل کاغذ دهند می بویم
حریف رشک نسیم دراز دست نیم
حنای بیعت گل را ز دست می شویم
وفا و مردمی از روزگار دارم چشم
ببین ز ساده دلیها چه از که می جویم
میان اینهمه نازک طبیعتان صائب
منم که شعر ظفرخان پسند می گویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او مانند شبنم، از زیباییهای معشوق سیراب میشود و برای وفای او تشنه است. شاعر به اهمیت صداقت و وفا اشاره کرده و میگوید که در میان زیباییهای جهان، او تنها به دنبال حقیقت و تعلق خاطر است. در نهایت، او خود را شاعری میداند که شعرهایی پسندیده و دلنشین میسازد.
هوش مصنوعی: از باغ تو عشق را با صدای بلند مطرح میکنم، مثل شبنمی که از روی گل دست میشوید و پاک میشود.
هوش مصنوعی: نمیتوان دلهای مردم را فریب داد و در عین حال به زیباییهای ظاهری توجه نکرد. من دنبال زیباییهایی از تو هستم که با زلفهایت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به شدت craving و اشتیاق بوی وفا را دارم، حتی اگر به من گل کاغذی هم بدهند، باز هم میبویم.
هوش مصنوعی: ما از زیبایی و لطافت گلهای تازه در فصل بهار لذت میبریم و این شادی و زیبایی را با عشق و وفاداری خود به آنها نشان میدهیم.
هوش مصنوعی: من از زمانه صداقت و انسانیت را میطلبم، اما ببین که چه بر سادگی دلهای مردم گذشته است و چه چیزهایی را دنبال میکنم.
هوش مصنوعی: من در میان این همه لطافت و ظرافت، شاعری هستم که اشعاری میسرایم که مورد پسند ظفرخان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فضول گشتهام امروز جنگ میجویم
منوش نکته مستان که یاوه میگویم
تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم
دلا برو تو ز پیشم تو را نمیجویم
لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم
[...]
من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم
که دل ببرد به چوگان زلف چون گویم
گرم به هر سر مویی ملامتی بکنی
گمان مبر که تفاوت کند سر مویم
تعلقی است مرا با کمان ابروی او
[...]
کدام لطف که در شأن ما نکرد ایزد
به صد زبان نتوانم که شکر آن گویم
اگر نه در دل من یاد او بود شب و روز
ز دل نفور شدم دست ازو فرو شویم
به هرکه درنگرم لطف او همی بینم
[...]
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست
[...]
شدم به باغ که کنج فراغتی جویم
غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم
شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک
بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم
اگر چه روی به رویم نمی نهی باری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.