یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست
می بری دل ز کف شیر شکاران جهان
شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست
لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن
که دلش سوخته آتش رخسار تو نیست
هر کجا صاف ضمیری است ترا می جوید
آب آیینه همین تشنه دیدار تو نیست
چون قضا، سلسله زلف تو عالمگیرست
گردنی نیست که در حلقه زنار تو نیست
چشم پرسش ز تو دارند چه مخمور و چه مست
نرگسی نیست درین باغ که بیمار تو نیست
گرچه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز
مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست
نه همین بر گل رخسار تو شبنم محوست
دیده کیست که محو گل رخسار تو نیست؟
هر کسی را لب لعلت به زبانی دارد
شیوه ای نیست که در لعل شکربار تو نیست
دامن حسن تو از دیده ما پاکترست
گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست
گرچه در ظرف صدف بحر نگردد مستور
سینه کیست که گنجینه اسرار تو نیست؟
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
هر که دست از تو کشیده است چه دارد در دست؟
چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟
پیش ارباب غرض مهر به لب زن صائب
گوش این بدگهران در خور گفتار تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت خاص یک معشوق اشاره دارد. شاعر میگوید هیچ کسی نیست که تحت تاثیر魅魅ای معشوق قرار نگرفته باشد و در بین مردم، هیچ فردی نیست که از عشق و خواست معشوق بینیاز باشد. او معشوق را به عنوان کسی توصیف میکند که دلها را میبرد و هیچ چیز نمیتواند جاذبهی او را کاهش دهد.
شاعر همچنین تأکید میکند که زیبایی و ویژگیهای این معشوق در نزد دیگران همیشه قابل توجه و خواستنی است و هر فردی به نوعی دلبستهی اوست. حتی کسانی که ممکن است به نوعی احساس تنهایی کنند، در حقیقت همواره در جستجوی دیدار با این معشوق هستند. در نهایت، شاعر به مسئلهی نادر بودن انسانهایی که بتوانند معشوق را درک و شایستهی دیدارش باشند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من هیچ خوب رو و زیبایی را ندیدم که تحت تاثیر تو قرار نگرفته باشد، و در مصر (سرزمین مصر) هیچ کس نیست که خواهان تو نباشد.
هوش مصنوعی: دل را از دست میبری، مانند شیرانی که شکارگران جهان را میفریبند. اما شیر (قوی و دلیر) نمیتواند چشمهای شجاع تو را تحمل کند.
هوش مصنوعی: در این چمنزار سبز، هیچ گلی را نمیتوان یافت که مانند تو، دلش به خاطر زیباییات بسوزد.
هوش مصنوعی: هرجا که دل پاک و بیآلایش باشد، تو را میجوید؛ آب آیینه هم به همین خاطر، تشنهی دیدار توست.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر، همچون زنجیر موهای تو در سراسر جهان گسترده شده است، هیچ کسی نیست که در دایره زیبایی تو قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: چشمها از تو سوال میکنند؛ چه آنهایی که مستاند و چه آنها که در حال نشئه. در این باغ هیچ نرگسی وجود ندارد که به عشق تو مبتلا نباشد.
هوش مصنوعی: اگرچه از باغ تو هنوز هیچ گلی نروییده است، اما نمیتوان گفت که بخاری در کنار دیوار تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره معشوق اشاره دارد. شاعر میگوید که نه تنها شبنم بر گلهای چهره تو مینشینند بلکه همه کسانی که تو را میبینند، تحت تأثیر زیباییات قرار میگیرند. این زیبایی به قدری تاثیرگذار است که هیچ کس نمیتواند از آن غافل بماند.
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی و با زبانی خاص از زیبایی و جذابیت تو سخن میگوید، اما هیچ کلامی نمیتواند به خوبی و شیرینی توصیف کنندهی لعم زیبای تو باشد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو برای ما بسیار فراتر از آن است که بتوانیم آن را ببینیم. حتی گلهایی که در باغ تو میروید و بر روی آنها شبنم نشسته، نمیتوانند به اندازه زیبایی تو در نظر ما پاک و شفاف باشند.
هوش مصنوعی: اگرچه درون صدف، دریا چیزهای ارزشمندی را پنهان کرده است، اما چه کسی در این دنیا وجود دارد که رازهای تو را نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: خوب است که صورت خود را از آینه دور نگهداشتی، چون هر کسی که ذهنش آشفته است، شایسته دیدن تو نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو جدا شده، چه چیزی در اختیار دارد؟ کسی که از تو چیزی نمیخواهد، چه نیازی به درخواست کردن دارد؟
هوش مصنوعی: به نزد افراد سودجو، هیچ نیازی به بیان محبت نیست، زیرا این افراد به کلام تو گوش نمیدهند و ارزش آن را نمیفهمند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در جهان دل شده ای نیست که غمخوار تو نیست
هیچ دل نیست که او شیفته در کار تو نیست
در همه روی زمین زنده دلی نتوان یافت
که به جان مرده آن نرگس خونخوار تو نیست
تا به خوبی چو مه و مشتری آمد رویت
[...]
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
[...]
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو بدل و دیده خریدار تو نیست
دور کن پرده زرخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
در تو حیرانم وآنکس که ندانست ترا
[...]
کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چو بازار تو نیست
کیست ای مویند درزی که هوا دار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چه بازار تونیست
یلمه صوف مشو بسته بند والا
[...]
ذرّهای نیست که آیینة دیدار تو نیست
خبر از خویش ندارد که خبردار تو نیست
گرچه نزدیکتر از جان منی بر لب لیک
وعدهای دورتر از وعدة دیدار تو نیست
درد دیرینة خود را ز که درمان طلبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.