طره عنبرین پریشان کن
مرغ دلها بر او پرافشان کن
آتشی برفروز از رخسار
دل بر آتش گذار و بریان کن
باز کن در حدیث غنچه لب
درد سودا طبیب درمان کن
خنده زن از دهان شکربار
فکر این دیده های گریان کن
برفکن زلف بر بناگوشت
روز و شب دست در گریبان کن
برکش این عندلیب باغ نوا
مدد بلبل خوش الحان کن
تا همه صوفیان برقص آری
خیز آشفته را غزلخوان کن
تا که آبی زنی بر آتش دل
آتشین چهره را خوی افشان کن
لعل لب بوسه گاه غیر مکن
رحم بر خاتم سلیمان کن
گر نمیخواستی تو شور مگس
تا که گفتت که شکر ارزان کن
تا که گفته است قند و شکر را
ظاهر از لعل چون نمکدان کن
اگرت میل شکرافشانی است
مدحتی از شه خراسان کن
مگذر از خانواده عصمت
جان و تن را نثار ایشان کن
هندوی خال را چلیپا کش
کافر چشم را مسلمان کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوهر عشق زبور جان کن
قصد آب حیات ایمان کن
ای صبا طوف در گلستان کن
همدمی با هزاردستان کن
راز با برگهای سوسن گوی
ناز با شاخهای ریحان کن
گر ته تنگ یاسمن بگشای
[...]
شرح انکار آن مریدان کن
صفت آن فریق بیجان کن
گذری جانب غریبان کن
نظری سوی این اسیران کن
سخن راه بر خود آسان کن
چاک دامن زه گریبان کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.