به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
که از صروف زمان در امان حق بادی
به اتفاق همایون و طلعت میمون
دری ز شادی بر روی خلق بگشادی
به هر مقام که پای مبارکت برسد
زمانه را نرسد دست جور و بیدادی
بزرگ پیش خداوند بندهای باشد
که بندگان خدایش کنند آزادی
بهشت گرچه پرآسایشست و ناز و نعیم
جز آن متاع نیابی که خود فرستادی
تو را سلامت دنیا و آخرت باشد
که بیخ خیر نشاندی و داد حق دادی
دعای زندهدلانت بلا بگرداند
غم رعیت و درویش بردهد شادی
خدای عزوجل از تو بنده خشنودست
وزان پدر که تو فرزند پرهنر زادی
ملوک روی زمین بر سواد منشورت
نهاده سر چو قلم بر بیاض بغدادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر با خوشامدگویی به یک شخصیت بزرگ، از آرامش و آزادیای که به ارمغان آورده، سخن میگوید. او بیان میکند که حضور این شخصیت باعث شادی و خوشبختی مردم شده و هیچ ظلمی نمیتواند به آنها آسیب بزند. همچنین، شاعر به برتری بندگان خدا که به دیگران آزادی میدهند، اشاره میکند و بهشت را با آرامش و نعمتش توصیف میکند، اما تأکید میکند که بهترین متاع، خود این شخصیت است. او همچنین دعا میکند که این شخصیت سلامت دنیا و آخرت را داشته باشد و نام نیکش بر سر زمین باقی بماند. در نهایت، او از خشنودی خداوند از این شخصیت و تأثیر او بر مردم سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تو با خوشی و خوبی به ما آمدی و آزادیی که از زمان در امان است، تو را از هر سوء تفاهمی دور نگه میدارد.
هوش مصنوعی: با آمدن همایون و چهره زیبای میمون، دروازهای از شادی به روی مردم باز شد.
هوش مصنوعی: هر جا که قدم مبارکت برسد، زمانه نمیتواند به ظلم و ستم دست یازد و به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: بزرگترین انسانی که در نظر خداوند محبوب است، کسی است که به بندگان خدا کمک کند تا از قید و بندها رهایی یابند.
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت پر از آسایش و نعمتهای دلپذیر است، اما هیچ چیزی جز آنچه خودت به دنیا فرستادی، نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی سلامت در دنیا و آخرت دارم؛ چرا که تو ریشههای خوبی را در جامعه نشاندی و حق را به جای خود رساندی.
هوش مصنوعی: دعای کسانی که دلشان زنده و شاداب است، مشکلات و غمهای مردم و نیازمندان را دور میکند و به آنها خوشحالی میبخشد.
هوش مصنوعی: خدا از تو راضی است و از پدر تو که فرزندی با فضیلت و با ارزش به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: پادشاهان و بزرگانی که بر روی زمین هستند، سر خود را بر روی نوشتهات گذاشتهاند، مانند قلمی که بر روی کاغذ سفیدی در بغداد مینویسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
صحیفههای معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
[...]
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
[...]
چه باده بود که در دور از بگه دادی
که میشکافد دور زمانه از شادی
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
چه راست میطلبی ای دل سلیم از او
[...]
نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی
که در میانه دلم هست کوه فولادی
غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم
چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی
مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست
[...]
ز بهر خوشدلی خویش درون دنیا را
نگاه کن که چه کفت از طریق استادی
نسب چه میطلبی صورت تو بس باشد
دلیل انکه بدانند کآدمی زادی
فریب خلق مخور زانکه از لئام الناس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.