گنجور

 
سعدی

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی

که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون

دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد

زمانه را نرسد دست جور و بیدادی

بزرگ پیش خداوند بنده‌ای باشد

که بندگان خدایش کنند آزادی

بهشت گرچه پرآسایشست و ناز و نعیم

جز آن متاع نیابی که خود فرستادی

تو را سلامت دنیا و آخرت باشد

که بیخ خیر نشاندی و داد حق دادی

دعای زنده‌دلانت بلا بگرداند

غم رعیت و درویش بردهد شادی

خدای عزوجل از تو بنده خشنودست

وزان پدر که تو فرزند پرهنر زادی

ملوک روی زمین بر سواد منشورت

نهاده سر چو قلم بر بیاض بغدادی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی

مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی

صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن

به دست مهر ببستی و مهر بنهادی

چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی

که گر بدور فتادی مرا به افتادی

طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی

ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی

درو بهر سر مویی نهفته درد دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

چه باده بود که در دور از بگه دادی

که می‌شکافد دور زمانه از شادی

نبود باده به جان تو راست گو که چه بود

بهانه راست مکن کژ مگو به استادی

چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی

که در میانه دلم هست کوه فولادی

غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم

چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی

مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست

[...]

ابن یمین

ز بهر خوشدلی خویش درون دنیا را

نگاه کن که چه کفت از طریق استادی

نسب چه میطلبی صورت تو بس باشد

دلیل انکه بدانند کآدمی زادی

فریب خلق مخور زانکه از لئام الناس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه