نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی
که در میانه دلم هست کوه فولادی
غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم
چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی
مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست
نهاده اند بر امواجِ بحر بنیادی
اگر نه شیفتگی در نهادِ من بودی
به من خدای ز فطرت خرد فرستادی
به عقل اگر چه که مبدای ِ آفرینشِ اوست
زمامِ عشق چه بودی که در ازل دادی
و گرنه از پیِ جسمی شریف بودی عشق
قدم ز عالم ِ ارواح پیش ننهادی
چرا به درد ننالم که آه دارم دوست
ز دردمند نباشد غریب فریادی
هنوز تا متعلق به جان ِ شیرینی
ز خویش برنتوان ساخت هم چو فرهادی
عجب مدار ز اقبالِ شاه ِ بنده نواز
که بندگیِ نزاری کند هر آزادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر احساسات عمیق و درونی شاعر است. او از قلههای طاقت و صبر خود صحبت میکند که تحت فشارها و بادهای المختلفة زندگی به هم نمیریزد. شاعر به عشق و شیفتگیاش اشاره میکند و میگوید که وجودش به عشق وابسته است و همچنین به عقل و آفرینش که در ذات خود با اوست. او به درد و رنج خود اشاره دارد و بیان میکند که هیچ کس از درد او آگاهی ندارد. در نهایت، شاعر از دستاوردها و حالتهای گوناگون بندگی و آزادی سخن میگوید و تأکید میکند که غم و درد ناشی از عشق در زندگیاش موج میزند.
هوش مصنوعی: من نه یک دریا هستم که با هر بادی به هم بریزم، بلکه مثل کوهی از فولاد هستم که نمیشکند و محکم است.
هوش مصنوعی: من دچار اشتباه شدم که دل بیتاب من مانند آب کدر میشود، اگر بادی بوزد و آن را به بیرون پرتاب کند.
هوش مصنوعی: صبر من را میتوان به یک پایه محکم بر روی امواج دریا تشبیه کرد. یعنی مانند یک بنیاد قوی است که در برابر تلاطمهای دریا ایستاده و نمیلرزد.
هوش مصنوعی: اگر شیفتگی و عشق در وجودم نبود، تو به من از طبیعت و خرد، خدای بزرگی نمیفرستادی.
هوش مصنوعی: هرچند عقل منبع اصلی خلقت اوست، اما عشق چه نقشی دارد که در ابتدا به او سپرده شده است؟
هوش مصنوعی: اگر عشق تنها به خاطر وجود جسمی ارزشمند بود، هرگز به دنیای روحها و معنویت قدم نمیگذاشتی.
هوش مصنوعی: چرا من از درد خود ناله کنم که دوستی دارم و این درد مرا تنها میگذارد و غریب فریاد نمیزند؟
هوش مصنوعی: هنوز نتوانستهام به شیرینی جانم از خودم چیزی بسازم، مانند فرهاد که عاشقانه برای شیرین تلاش میکرد.
هوش مصنوعی: شگفتا که به پیروزی و خوش شانسی پادشاه سخاوتمندی نمیتوان اعتماد کرد، مگر اینکه بندهای مانند نزار به او خدمت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
صحیفههای معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
[...]
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
[...]
چه باده بود که در دور از بگه دادی
که میشکافد دور زمانه از شادی
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
چه راست میطلبی ای دل سلیم از او
[...]
به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
که از صروف زمان در امان حق بادی
به اتفاق همایون و طلعت میمون
دری ز شادی بر روی خلق بگشادی
به هر مقام که پای مبارکت برسد
[...]
ز بهر خوشدلی خویش درون دنیا را
نگاه کن که چه کفت از طریق استادی
نسب چه میطلبی صورت تو بس باشد
دلیل انکه بدانند کآدمی زادی
فریب خلق مخور زانکه از لئام الناس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.