یاد دارم که در ایّامِ جوانی گذر داشتم به کویی و نظر با رویی، در تموزی که حَرورش دهان بخوشانیدی و سَمومش مغز استخوان بجوشانیدی.
از ضعفِ بشریّت تابِ آفتابِ هَجِیر نیاوردم و التجا به سایهٔ دیواری کردم، مترقّب که کسی حَرِّ تموز از من به بَرد آبی فرو نشاند که همی ناگاه از ظلمتِ دهلیزِ خانهای روشنی بتافت، یعنی جمالی که زبانِ فصاحت از بیانِ صَباحتِ او عاجز آید، چنان که در شب تاری صبح بر آید یا آبِ حیات از ظلمات به در آید، قدحی برفاب بر دست و شکر در آن ریخته و به عرق برآمیخته. ندانم به گلابش مطیّب کرده بود یا قطرهای چند از گلِ رویش در آن چکیده.
فیالجمله شراب از دستِ نگارینش برگرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم:
ظَمَأٌ بِقَلْبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشْفُ الزُّلالِ وَلَوْ شَرِبْتُ بُحُوراً
خرّم آن فرخندهطالع را که چشم
بر چنین روی اوفتد هر بامداد
مستِ می بیدار گردد نیمشب
مستِ ساقی، روزِ محشر بامداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این متن، راوی به یاد میآورد که در جوانی در گرمای تابستان به سایه دیوار پناه برده و ناگهان با شخص زیبایی مواجه میشود. این زیبارو به قدری جذاب است که کلمات از توصیف آن ناتواناند. او در این لحظه نوشیدنی خنکی به راوی میدهد. راوی از نوشیدن این نوشیدنی خنک شاداب و سرزنده میشود و زندگیاش دوباره رونق میگیرد. او به خوشایندی حاصل از دیدن این زیبارو اشاره میکند و میگوید هر کس که هر روز این شخص زیبا را میبیند، روزی دلپذیر دارد و آنکه از مصاحبت چنین ساقیای مست شود صبح روز رستخیز از خوابِ مستی بیدار میگردد.
هوش مصنوعی: یادش به خیر، زمانی که جوان بودم، از مکانی عبور کردم و به چهرهای زیبا نگاه کردم، در فصل تابستان که گرما به شدت میزد و هوا چنان داغ بود که آدم را به عرق میاندازد و احساس خستگی به انسان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف بشریت از شدت گرمای تابستان به سایه دیواری پناه آوردم و منتظر بودم که کسی من را با آبی تسکین دهد. ناگهان نوری از تاریکی ورودی خانهای تابید، نوری که جمالش باعث میشد زبان فصاحت از وصف زیباییاش قاصر باشد. این نور مثل روزی که از تاریکی شب بیرون میآید یا آب حیات که از ظلمات به بیرون میجوشد، درخشید. در دستش جامی بود که با برفاب پر شده بود و شکر در آن ریخته بودند و مخلوطی از عرق داشت، نمیدانم آیا با گل سرخ معطر شده بود یا چند قطره از گل صورتش در آن چکیده بود.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، از جام زیبای شراب نوشیدم و دوباره زندگی را آغاز کردم.
هوش مصنوعی: در دل من تشنگیای وجود دارد که حتی آب زلال هم نمیتواند آن را سیراب کند، حتی اگر دریاها را بنوشم.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که هر صبح به چهره دلفریب او نگاه کند و خوشبختی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: نیمه شب، شخص مستی بیخبر از حال خویش در حالی که بیدار است، به یاد ساقی میافتد و در روز قیامت خود را در حال بامداد میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.