گنجور

 
سعدی

بقّالی را دِرَمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط.

هر روز مُطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی.

اصحاب از تَعَنُّتِ وی خسته‌خاطر همی‌بودند و از تحمّل چاره نبود.

صاحب‌دلی در آن میان گفت: نفْسْ را وعده دادن به طعام آسان‌تر است که بقّال را به دِرَم.

ترکِ احسانِ خواجه اولی‌ٰتر

کاحتمالِ جفایِ بَوّابان

به تمنّای گوشت، مردن بِهْ

که تقاضایِ زشتِ قصّابان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکایت شمارهٔ ۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم